پاک کن
تمام سطوح را
اززنگ باره های قرون
اندوخته های محو
ازباور وعقیده
از لایه های مندرسِ کهن
فرهنگِ پر ملا ت علائق
باجرزهای محکمِ شده ی باشن و سیمان
از آنچه می نماید .....( من و تورا)
باطول وعرضِ خود مجاب
( چون خانه ای که ، پرشده از ویروسِ کرنا
باید شود ضد عفونی ، لحظه به لحظه
تمام پنجره وُ
اطاق ها و میزو پرده و دیوار )
اوراق ذهن خود بشوی
ازهمه اوراد
از نسخ واز نسوخ
از واژه های درهم و برهم
ازجمله های خط خورده ی بی روح
از آنچه آموخته ای ، در کلاس های چندم دبستان
وآنچه ،
افشانده مادرت به صد مهر ،
بامُهرِ عشق بر لب و دندان
در گوشِ هوشِ تو .....بی وقت و به هنگام
اینها شده هریک ،
(هویت) ات .....بلکه پُر ابهام
_جنگی از آن به ژرفنای تو برپاست_
اصلِ تو ولیکن ،
روشنکده ای ، ذاتی و باقی ست
درچنگِ تو چون چشمه بلی ، پاک و خروشان
یک آیینه ی روشن و شفاف
اسرار جهان است از آن برتو هویدا
گُم کرده ای از خود ، تو آیینه به زنگار
این زائده ها می کند ت هرچه ،
زخود دور
دردامنه ی وهم ، تویی اینهمه رنجور
پاک کن
تمام سطوح را
چون پاک شدی از همه احکام
آنگاه ،
جهان دگری بر تو شود ،
تازه پدیدار......
فایلِ من وتو
پُرشده ای از دگران است
یک سایه ...... ،
به ما گشته ولی بی هُده تلقین
مارا کند آن ، پاره و صد تکه ، به یک دامن چرکین .......
پاک کن تمام سطوح را
خودرا ببین ،
هردم ، تو در آن آیینه پیدا
آنگه ، تمام راز جهانی
باهر اشاره ، بنگری
بلکه ، خدارا
تمام سطوح را
اززنگ باره های قرون
اندوخته های محو
ازباور وعقیده
از لایه های مندرسِ کهن
فرهنگِ پر ملا ت علائق
باجرزهای محکمِ شده ی باشن و سیمان
از آنچه می نماید .....( من و تورا)
باطول وعرضِ خود مجاب
( چون خانه ای که ، پرشده از ویروسِ کرنا
باید شود ضد عفونی ، لحظه به لحظه
تمام پنجره وُ
اطاق ها و میزو پرده و دیوار )
اوراق ذهن خود بشوی
ازهمه اوراد
از نسخ واز نسوخ
از واژه های درهم و برهم
ازجمله های خط خورده ی بی روح
از آنچه آموخته ای ، در کلاس های چندم دبستان
وآنچه ،
افشانده مادرت به صد مهر ،
بامُهرِ عشق بر لب و دندان
در گوشِ هوشِ تو .....بی وقت و به هنگام
اینها شده هریک ،
(هویت) ات .....بلکه پُر ابهام
_جنگی از آن به ژرفنای تو برپاست_
اصلِ تو ولیکن ،
روشنکده ای ، ذاتی و باقی ست
درچنگِ تو چون چشمه بلی ، پاک و خروشان
یک آیینه ی روشن و شفاف
اسرار جهان است از آن برتو هویدا
گُم کرده ای از خود ، تو آیینه به زنگار
این زائده ها می کند ت هرچه ،
زخود دور
دردامنه ی وهم ، تویی اینهمه رنجور
پاک کن
تمام سطوح را
چون پاک شدی از همه احکام
آنگاه ،
جهان دگری بر تو شود ،
تازه پدیدار......
فایلِ من وتو
پُرشده ای از دگران است
یک سایه ...... ،
به ما گشته ولی بی هُده تلقین
مارا کند آن ، پاره و صد تکه ، به یک دامن چرکین .......
پاک کن تمام سطوح را
خودرا ببین ،
هردم ، تو در آن آیینه پیدا
آنگه ، تمام راز جهانی
باهر اشاره ، بنگری
بلکه ، خدارا