در را برای همین موقع آفریدند


در را برای همین موقع آفریدند

تنها نیستم ایستاده ام رو به دیوار, درکنار بی خوابی به نور که اتاق را فتح کرد! می اندیشم و یقین دارم آن بیرون هم ماه روی دستان خیل عظیم تاریکی تمام امشبِ نا تمام را جشن میگیرد در جاودانگیشاعر:مهدی حسنلو

تنها نیستم ایستاده ام
رو به دیوار, درکنار بی خوابی
به نور که اتاق را فتح کرد!
می اندیشم و یقین دارم
آن بیرون هم
ماه روی دستان خیل عظیم تاریکی
تمام امشبِ نا تمام را جشن میگیرد
در جاودانگی طلوع با شکوهش,
و ستارگانِ بالا نشین این شب,
در کورسوی خاموششان!!

شایعه شده شب از ترس لامپ!!
پشت پنجرهها پناه گرفته!!
...
میگویم: تحمل کن من جایی خواندم
کسی که مثل خورشید است
خواهد آمد و دلیلش
همین در طلایی است
که برای موقع آمدن آفریدند,مگرنه...؟
همه که مثل پنجره ها نیستن
پرده ایِ سیاه رویشان بکشن
به وقتهائی که خورشید
آفتاب پخش میکرده!
...
:صبر کن عزیزکم
می دانم دیگر نمی توانی
تکیه کن بمن نه, به دیوار!
از چشم های خونی ات می سوزم
که سر انجام کسی نیامد,
:اما نه این لامپ
و نه هیچ لامپی نمی تواند,
تا ابد روشن بماند حتی نوع مهتابی اش!
اگر عمر هم به سر نرود!
یا عزرائیل میاید
یا کسی از اداره برق
...
آنوقت "تو" می توانی آسوده
بخوابی در آغوش بی خوابی!


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


لعیا زنگنه راه بهاره رهنما را می رود!/ عکس