ملک سلیمان


ملک سلیمان

« مُلک سلیمان » به دین حق که بُوَد،آنکه معتقد به دین باشد کجاس آنکه به دین معتقد ، یقین باشد چرا نگین علاج کار فروبسته را توان جویی اگر که کار تو بر راه و رسم دین باشد نگین شاعر:حسن مصطفایی دهنوی

« مُلک سلیمان »
به دین حق که بُوَد،آنکه معتقد به دین باشد
کجاس آنکه به دین معتقد ، یقین باشد
چرا نگین علاج کار فروبسته را توان جویی
اگر که کار تو بر راه و رسم دین باشد
نگین دست سلیمان،چرا به اهرمن است
خدا خدا چه توان کرد ،این چه دین باشد
رسوم دین سلیمان ، چرا عوض کردن
مگر رواس که حتماً همان نگین باشد
صفای ملک سلیمان ، چرا نـمی بینم
مگر نه ملک سلیمان ، همین زمین باشد
طریق مهر و محبت ، چرا نـمی باشد
اگر طریقه ی دین ، رسم مسلمین باشد
هر آنکه دین قدیم و طریق حق دریافت
زِ من به همت آن شخص ، آفرین باشد
خدا و دین قدیم و جدید ، یک رنگس
یک رنگ بوده زِ اول و دین همین باشد
غلام همت آن مردِ دین حق می باش
که هر طریقه ی دین ،پیش آن یقین باشد
هر آنچه دین و دیانت بُوَد1 در این دنیا
مقدماً به همه دین مسلمین باشد
طریق دین مسلمانی اَر2 کسی نـشناخت
عجب مدار که در خلق کمترین باشد
حدود و حد دقیقش به دست ما نَـبُوَد
هزار مسأله در پیچ و تاب دین باشد
به دین ساده و اقرار دین ،که حرفی نیست
چرا بساط تقلّب3 ، بساط دین باشد
بساط تخت سلیمان و باد بـشنیدی
یقین که آن همه حشمت4،برای دین باشد
نگین دین مسلمانی اَر به دست آری
بـبینی آنکه نگینـش ، همان نگین باشد
طریق دین مسلمانی اَر نگهداری
زِ پاک دامنی اش ، دین اولین باشد
هر آنکه دل به تولای دین ، رها نـنمود
به زیر خاک بُوَد ، بـِه که بر زمین باشد
هر آنکه دین مبین را نـبرد تا پایان
همان چو اهرمنی هست ،در کمین باشد
بساط روی زمین ،دائماً در آشوب است
ثبات روی زمین ، تکیه اش به دین باشد
عجب طراوت و حُسنی5 بُوَد به دین مبین
هر آنچه حُسن و طراوت بُوَد زِ دین باشد
هـزار مرتبه گفتم: سخن زِ نیکی دین
کجاست رسم و رسومی،که بِه زِ دین باشد
قوای هر دو جهان را ، چنان که می بینم
به یک قوا ونظامست ویک طریقه دین باشد
نظام دین خدا را به دقت اَر نگرید
ثبوت می شود از یک خدای ، دین باشد
جهان زِ مردم هر دوره ،نقش دیگر یافت
قناعت اَر نـپذیرند ، همچنین باشد
خدای فرد توانا که قادر است و حکیم
چه حاجتش به بشر یا نظام دین باشد
خدا نظام جهانش، به نظم دین بر بست
بشر بُوَد که نظامش ، به نظم دین باشد
فضای ملک جهان را نفوذ نقش گرفت
قناعت است که با فقر هم قرین6 باشد
جهان و مردم آن گر بُدند7 به نقش قدیم
نبود حاجت کس را ، که نقش چین باشد
صواب خیر و سعادت بود که می گویم
حسن بس است کلامت ،اگر متین8 باشد
٭٭٭
1- باشد 2- اگر 3- مکر و حیله- دو رنگی 4- شکوه 5- تازگی و نیکوئی 6- همنشین – نزدیک 7- بودند 8- استوار
حسن مصطفایی دهنوی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


قمر در عقرب در فروردین 1403 چه روزهایی است