پشت دیواری که آجرچین دستانم بود
سقفی از آهنو چوب
مثل هروز در این تابستان
پشت آن پنجره اش میشینم
تا بیایی زه راه
تا ببینم چهرهات
انتظار میکشمو میگریّم
بعد باران بهار، پنجره را میبندم
عاقبت آمدنت را به گور خواهم برد
پ.نون.سین
سقفی از آهنو چوب
مثل هروز در این تابستان
پشت آن پنجره اش میشینم
تا بیایی زه راه
تا ببینم چهرهات
انتظار میکشمو میگریّم
بعد باران بهار، پنجره را میبندم
عاقبت آمدنت را به گور خواهم برد
پ.نون.سین