روز و شب میل ماندنش رفته
کوله ای که عزم سفر دارد
ساعت از گذشته ها خسته
پای من ،کفش در به در دارد
خانه ام مثل باغ ،متروک است
بی تو سال و ماه خواهد رفت
جاده ای تا ابد تبعید و ...
در کنار کوله راه خواهد رفت
بی تو هرگز ،به هیچ وجه، عمرا
ساعتم به گذشته بر نمی گردد
“پس مترسک کلاه را بردار”(۱)
این کلاغ خسته بر نمی گردد
دفترم در کشو مدفون است
خنده ای که از چهره پس رفته
شعر من توی ذهن خودکاریست
جوهرش از گذشته ها خسته
بین میل ماندن و رفتن
پا و کفش من درگیر است
ذهن خودکار پژمرده شده
چشم من پای در گیر است
رفتنت مثل رفتن باد است
میل ماندن روز و شب دارد
ساعتم رو گذشته اش مانده
پای من حس میخ کوب دارد
مصرع علامت گذاری شده،قسمتی از بیت غزل آقای محمد علی بهنی می باشد.
کوله ای که عزم سفر دارد
ساعت از گذشته ها خسته
پای من ،کفش در به در دارد
خانه ام مثل باغ ،متروک است
بی تو سال و ماه خواهد رفت
جاده ای تا ابد تبعید و ...
در کنار کوله راه خواهد رفت
بی تو هرگز ،به هیچ وجه، عمرا
ساعتم به گذشته بر نمی گردد
“پس مترسک کلاه را بردار”(۱)
این کلاغ خسته بر نمی گردد
دفترم در کشو مدفون است
خنده ای که از چهره پس رفته
شعر من توی ذهن خودکاریست
جوهرش از گذشته ها خسته
بین میل ماندن و رفتن
پا و کفش من درگیر است
ذهن خودکار پژمرده شده
چشم من پای در گیر است
رفتنت مثل رفتن باد است
میل ماندن روز و شب دارد
ساعتم رو گذشته اش مانده
پای من حس میخ کوب دارد
مصرع علامت گذاری شده،قسمتی از بیت غزل آقای محمد علی بهنی می باشد.