زنی در خویش می سوزد جهان خاکستر محض است


زنی در خویش می سوزد جهان خاکستر محض است

از این نامردمی های زمانه سخت دلگیرم گرفته تهمتی دیگر دوباره دست تقدیرم زنی در خویش می سوزد جهان خاکستر محض است که در اوج جوانی هستم و از خویشتن سیرم نه احساس دل انگیزی، نه شوقی هست درشاعر:آمنه اقلیدی



از این نامردمی های زمانه سخت دلگیرم
گرفته تهمتی دیگر دوباره دست تقدیرم

زنی در خویش می سوزد جهان خاکستر محض است
که در اوج جوانی هستم و از خویشتن سیرم

نه احساس دل انگیزی، نه شوقی هست در فردا
ز هر سو می کشد آتش زبانه از دل دنیا

فضا آغشته ی عشق نگاه سرد و خاموش است
ندارد خاطر آشفته ی این متهم معنا

مثال واژه میرقصم، من انسانی غزل گویم
میان شعرهای خود کلام عشق می جویم

خلاف آنچه میگویند من در خویشتن جستم
نشسته لکه ی تهمت دوباره روی بازویم

به پاس حرمت باران، که من انسان آزادم
جهان را می شناسم، از بدیها دور افتادم

خدایم شاهد است و حاکم من نیز می داند
که یک ارزن خباثت نیست در اخلاق و بنیادم

آمنه اقلیدی.باران

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ماجرای ترک یک برنامه تلویزیونی توسط زهرا شجاعی