سرشت نیایش‌ نزد مولانا


سرشت نیایش‌ نزد مولانا

دعا برای مولانا خیز برداشتن به سمت خداست. کوششی از عُمق جان است برای تماس با خداوند. تپیدن و جنبش ماهیِ به خاک افتاده است برای بازگشت به دریا.

سرشت نیایش‌ نزد مولانا

دعا برای مولانا خیز برداشتن به سمت خداست. کوششی از عُمق جان است برای تماس با خداوند. تپیدن و جنبش ماهیِ به خاک افتاده است برای بازگشت به دریا. دعا برای او یک وضعیت وجودی است طوری که نه تنها زبان او که سراسر اقلیم جان او دعا شود و در آتش اشتیاق خدا بسوزد:

ز بس دعا که بکردم دعا شده است وجودم
که هر که بیند رویم دعا به خاطرش آید

کالوَن (۱۵۰۹ – ۱۵۶۴) نیایش را «تمرین دائمی ایمان» می‌دانست. ممارست و کوششی مستمر برای حفظ و پرورش پیوند با خدا. در نگاه مولانا نیز دعا کارکرد مشابهی دارد. به باور او دعا تلاش برای غلبه بر فروبستگی است. گشودن خود رو به خداست:

اگر دعا نکنم لطف او همی گوید:
که سرد و بسته چرایی؟ بگو! زبان داری

اگر دعا نکند «سرد» و «بسته» می‌مانَد. با دعا کردن می‌کوشد تا دریچه‌های جان خود را رو به خدا بگشاید و با گذر از فروبستگی به «گشادِ اندرون» دست یابد. وقتی به جانب خدا که نور جهان است خود را می‌گشاید از «سرما» خلاصی می‌یابد. نیایش در نگاه مولانا راهی است برای کنار زدن پرده‌های غفلت و بیرون آمدن از وضعیت غیبت به مرحله‌ی حضور. «دیونوسیوس مجعول» فیلسوف و عارف مسیحی اوایل قرون وسطی گفته است:

«کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره‌ای به طرفش پرت شده می‌گیرد و می‌کشد، صخره را به طرف خود نمی‌کشد بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک می‌کند.» (به نقل از کتاب نیایش، فریدریش هایلر)

گویا دعا نزد عارفان، کارکرد نربان را دارد که می‌توان به مدد آن ارتفاع گرفت. از زبان خداست که می‌گوید:

اگر چه بام بلند است آسمان، مگریز
چه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیم

ما در نیایش و دعا درباره‌ خدا حرف نمی‌زنیم، بلکه با خدا حرف می‌زنیم و او را «تو» خطاب می‌کنیم. دعا تلاشی است برای عبور از خدای غایب که درباره‌اش حرف می‌زنند به خدایی حاضر که طرف گفت‌وگو است. عبور از «او» به «تو». هر چه درباره‌ی خدا حرف می‌زنیم، درباره‌ی «او» حرف می‌زنیم، تنها در دعاست که خدا به «تو» زندگی ما بَدَل می‌شود و ما امکان تماس با او را می‌یابیم. از این‌روست که در داستان موسی و شبان، خدا موسی را عتاب می‌کند که تو بنده‌ ما را از ما جدا کردی. شبان در مقام وصل و تماس بود چرا که سرگرم گفتگو با خدا بود، اما تو با سخن گفتن درباره‌ خدا شبان را از اقلیم وصل و تماس به وادی فصل کشاندی. به وادی حرف زدن درباره‌ خدا.

صدیق قطبی

انتهای پیام

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


کاردستی چرخه آب کلاس اول