می ترسم از غم بگویم


می ترسم از غم بگویم

می ترسم از غم بگویم از درد و ماتم بگویم بازوی من کم توان است از بیشتر کم بگویم باران چو سیلی ببارد اینبار نم نم بگویم طوفان به دریای دل زد از سوگ عالم بگویم پوشیده ام چهره خویش فریاد محکمشاعر:یونس تقوی

می ترسم از غم بگویم
از درد و ماتم بگویم
بازوی من کم توان است
از بیشتر کم بگویم
باران چو سیلی ببارد
اینبار نم نم بگویم
طوفان به دریای دل زد
از سوگ عالم بگویم
پوشیده ام چهره خویش
فریاد محکم بگویم
کفتار دیدم سخنگو
گفتند آدم بگویم
یک جور دیگر ببینم
بر زخم مرهم بگویم
شمشیر؛شرمت همین بس
تیر و سنان خم بگویم
لبخند زیبا بچینم
گلزار خرم بگویم
شعر از یونس تقوی





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن دیکته شب کلاس دوم ابتدایی برای همه درس ها