تو ای تلألؤ هر واژه در دیار غزل
بیا به جشن و سرور ستاره های محل
به ساغر دل و جان تمام میکده ها
بریز باده ی عشقی از آن قرار ازل
نگاه دشت پریشان ، به چشمه کن روشن
به انقلاب پر از شوکت و هوای حمل
هوای باغچه ها را شبی معطر کن
به کام منتظرانت بریز طعم عسل
تمیز و پاک و پر از عطر اطلسی بشود
تمام باغ و شود کوچه بی مثال و بدل
روال و قاعده ها ، بر مدار عشق افتد
عبور ثانیه ها در تراز قول و عمل
تو در ترانه ی «راحم» ، فراتر از احساس
همیشه بوده و هستی بدون بحث و جدل