تو بخند...


تو بخند...

تو بخند من جوانه می زنم بهار می رقصد و طلوع یک استکان چای دم کرده مهمان ناخوانده ایوان اتاق می شود تو بخند من دیوانه می شوم جنون زبانه می کشد از لا به لای انگشتان گره خورده افکارم و شهر بهشاعر:الهه توکل

تو بخند
من جوانه می زنم
بهار می رقصد
و طلوع یک استکان چای دم کرده
مهمان ناخوانده ایوان اتاق می شود
تو بخند
من دیوانه می شوم
جنون زبانه می کشد
از لا به لای انگشتان گره خورده افکارم
و شهر به یک باره عاشق می شود
تو بخند
من شاعر می شوم
غزل می سرایم برای خنده هایت
ریشه می زنم در بطن عمیق چشمانت
جاری می شوم از تن لرزان جویبار
و آواره می شوم در تنگنای دهلیز نگاهت
تو بخند
من شقایق می شوم
می گریم، می سوزم و می گدازم
از حریق اشارت های چشمانت
و هیچ می شوم
قطره ای در اقیانوس سبز باورت
تو بخند
تو
تنها
بخند
و عاشقانه هایم را بخوان....

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم| رقص و آواز دختران در تلویزیون؛ صدا و سیما تابوشکنی کرد!