ناقوس


ناقوس

مغزم یخ زده میسوزد درگمانم نگاهی ساکن پاک و پوک بعد از خماری چند احساس دنگ. دونگ صدای ناقوس است اینجا کلیسایی نیست مردم مسجد بازند سکوت می پراند خیالم را خدا در کتابش ترانه سرودهشاعر:رحیمه عوض زاده

مغزم یخ زده
میسوزد
درگمانم
نگاهی ساکن
پاک و پوک
بعد از خماری چند احساس
دنگ. دونگ
صدای ناقوس است
اینجا کلیسایی نیست
مردم مسجد بازند
سکوت می پراند خیالم را
خدا در کتابش ترانه سروده
بهوش
جای جای دلتان اشیان من است
شاخسار بید میلرزد
در نوازش دستان باد
تقدس اوازم شرمناک
دنگ ودونگ
میپیچد در مسجد صدای زنگ
بشکنید دیوار شک
صدای پیر شب
در بلندای نگاه دختر صبح
سپیده می زاید
افق میسوزد در عطش بودنی باز
دنگ ودونگ
صدای سار
در پیج آ پیج چناری دور
دور وگم
دامن خیس گل سرخ
با بوسه ی خورشید
شبنمی دیگر می زاید
در خنکای شب ونم
سکوت زیر پوست سایه ها
نور می نوشد
روشنی آهای جماعت روشن
کجای دلتان نور است
در نهان تاریک تان
یا
در تاریک نهانتان
برخیزید شب همچنان شب
وروز همچنان روز
اما تو آری تو
تغییبر فصل نیایشی
در سجاده دستان بی عشق
دنگ ودونگ
حال خورشید بی حال است
وآزاری در پس جریان پر تکرار
چه حکایتی در محرابهاست
چه تفاوتی در دل ماست
که مهر ها بی مهر ند
عشق ها خاموش
دلها بسوزانید اتش محراب سنگین است
ر . تازیانی. بهار ١٣٩٩

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تقویم حجامت 1403