کسی نشنید


کسی نشنید

باغمان سوخت کسی حرف چمن را نشنید گفتم و هیچکسی هق هق من را نشنید لهجه ی سیب حیا داشت ،سکوتش معنی آدمی آیه ی از ریشه نکَن را نشنید عقل یک مزرعه ی شعله ور گندم بود حس مان وسوسه های قدغن راشاعر:مجید مبلّغ ناصری

باغمان سوخت کسی حرف چمن را نشنید
گفتم و هیچکسی هق هق من را نشنید

لهجه ی سیب حیا داشت ،سکوتش معنی
آدمی آیه ی از ریشه نکَن را نشنید

عقل یک مزرعه ی شعله ور گندم بود
حس مان وسوسه های قدغن را نشنید

مرد با درد در آمیخت ، زنی غصه نخورد
هیچ مردی عطش خنده ی زن را نشنید

آبِ آلوده گذشت از سرمان ، خندیدیم
هیچکس قهقهه ی فکر لجن را نشنید

شاخه بودیم شکستیم سپس ساز شدیم
گریه مان هیچ...سری شانه شدن را نشنید

اُطلِب البوسه من الجمعه الی جمعه ی بعد
غزلم بود و زمین اصل سخن را نشنید

حال بحران زده ی کشور غارت شده ایم
حاکمش زمزمه ی درد وطن را نشنید

بارها زنده شد و مُرد بشر اما باز
گند برخاسته از لای کفن را نشنید

زخم سربسته ی گل ، هیس...دهن باز نکن
باغمان سوخت کسی حرف چمن را نشنید


۱۵فروردین ۹۹یزد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


استایل ناهماهنگ الناز شاکردوست در اکران فیلم «بی‌بدن»