کاش میشد برگشت

کاش میشد برگشت میشد از پنجره عمر دوباره به گذشته سر زد بار دیگر میشد کودکی هامان را میدیدیم حرفهایی که نگفتیم به دل میگفتیم کاش میشد چشمم بار دیگر تا صبح خواب فردای دلم را میدید صبح یک روزشاعر:امین دارخال

کاش میشد برگشت
میشد از پنجره عمر
دوباره به گذشته سر زد
بار دیگر میشد
کودکی هامان را میدیدیم
حرفهایی که نگفتیم
به دل میگفتیم
کاش میشد چشمم
بار دیگر تا صبح
خواب فردای دلم را میدید
صبح یک روز قشنگ
با صدای در همسایه
بیدار شدن
رد رویاییِ عشقی شیرین
وهم فرهاد شدن
و سر کوچه ی یک خاطره لبریز شدن
کاش میشد برگشت
کاش میشد آن روز
جای چشم از دل خود میگفتم
دوستت دارم عزیز
هیچ کس جز تو برایم عشق نیست
کاش میگفتم عزیز
من فدای رخ تو
گاه باید بگشایی و بیایی
لبِ پنجره ی دل
همچو فرهاد فریاد زنی
که تو شیرین منی عشق
تو شیرین منی...
وچه با خاطر او آرامی
کاش یک بار دگر فرصت بود
کاش آغوش فقط لحظه نبود
درب بی خاطره ی پنجره ای بسته نبود
آه ای عمر کجا با عجله
بی قراریت از چیست
یک دمی پشتِ سرت را بنگر
خط پایانِ من این اینجا نیست
سرعتت را کم کن
حق من پایان نیست
ساعت عمر من از روز نخست
کوک نبود
در خوشی ثانیه وار
در غم و درد همان ساعت بود

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!

کاش میشد برگشت

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته