الکل


الکل

دل ودست ونفسهایم گرفته بوی الکل من از ترس تو ای ویروس رفتم سوی الکل حواسم را حسابی جمع کردم ، می‌گذارم کلید و گوشی ام را ، کیف را پهلوی الکل نمی‌گیرم سراغی از گلاب ناب قمصر در دکانشاعر:علی صادقی

دل ودست ونفسهایم گرفته بوی الکل
من از ترس تو ای ویروس رفتم سوی الکل

حواسم را حسابی جمع کردم ، می‌گذارم
کلید و گوشی ام را ، کیف را پهلوی الکل

نمی‌گیرم سراغی از گلاب ناب قمصر
در دکان وداروخانه‌ام پی جوی الکل

بدین سان در قرنطینه دل ای دل خوانده ام من
دم شور و نوایم هست ، های وهوی الکل

به قدری چشمه‌ی خم‌خانه‌ها در حال جوشش
که جاری شدمیان شهر واستان ، جوی الکل

نرفته مسجد و بالای منبر چند روزی
گمانم شیخ ما هم شد روایت گوی الکل

علی صادقی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک