به دلم آمـده حُکمــی به دلم جان بدهد
به تن چرک زمین نسخهی درمان بدهد
به دلِ مجرم و محکوم به زندان و قفس
نفسی معجـزهگـر بــر همـه پـایـان بدهد
به دلم آمده پیغمبری از جنس غزل
دل کافـرزده را مژدهی ایمان بدهد
نَم اشکی زده از گوشهی چشمان خدا
سرِ سبزی به تـن خشک بیـابان بدهد
به دلم آمده یک شب موی آشفتهی او
شب آشفتهی من را سر و سامان بدهد
در و دیـوار اتـاقـم پُـر پروانه شود
خبری از گذر فصـل زمستان بدهد
به دلـم آمـده دریا، دل به صحرا بزند
لب باران به کویر بوسهی آسان بدهد
به خدا معتقدم روزی چنین خواهد شد
غـزلـی حکــم بـه ویـرانــی زنـدان بدهد
داریوش فرزانه
به تن چرک زمین نسخهی درمان بدهد
به دلِ مجرم و محکوم به زندان و قفس
نفسی معجـزهگـر بــر همـه پـایـان بدهد
به دلم آمده پیغمبری از جنس غزل
دل کافـرزده را مژدهی ایمان بدهد
نَم اشکی زده از گوشهی چشمان خدا
سرِ سبزی به تـن خشک بیـابان بدهد
به دلم آمده یک شب موی آشفتهی او
شب آشفتهی من را سر و سامان بدهد
در و دیـوار اتـاقـم پُـر پروانه شود
خبری از گذر فصـل زمستان بدهد
به دلـم آمـده دریا، دل به صحرا بزند
لب باران به کویر بوسهی آسان بدهد
به خدا معتقدم روزی چنین خواهد شد
غـزلـی حکــم بـه ویـرانــی زنـدان بدهد
داریوش فرزانه