سجاده ی وجود


سجاده ی وجود

سجاده وجود درویش یا علی گو با اذن تو نوا کرد چون صوفیان به طرقت شولای را قبا کرد گوهر به کف گرفتیم دریا چه حاجتم شد معشوق چون شدی عشق رسم دگر بنا کرد در کعبه وصالش فرقت نصیب ما کرد اشکشاعر: سید مهدی موسوی نژاد

سجاده وجود



درویش یا علی گو با اذن تو نوا کرد
چون صوفیان به طرقت شولای را قبا کرد

گوهر به کف گرفتیم دریا چه حاجتم شد
معشوق چون شدی عشق رسم دگر بنا کرد

در کعبه وصالش فرقت نصیب ما کرد
اشک نگاه لیلی مجنون به خون دوا کرد

خمخانه و شرابش از عقل زائلم کرد
آتش نشسته بر دل دودش مرا فنا کرد

صورت چه ارغوان گون در میکده نمودیم
در صومعه نقابش هر چهره زرد خفا کرد

از خم به روی ماهت کامی به دل ندادی
رسوا مرا نمودی بیچاره دل چه ها کرد

سجاده وجودم شبها به سجده دل بست
پاییز سرد بختم بر جان من جفا کرد

بر چشم گریه دادی خونابه گشته این دل
کتمان نموده چشمم پنهان ز من ریا کرد

حرمت به باد دادی سر را به شکوه دادم
قدیس شد غزلخوان،سر نهان حیا کرد

در بند و این اسارت مغموم طعنه گشتم
هجران به سر نشستیم مادر مرا دعا کرد

"بی نام"را شکستید چون جام پر ز می بود
مستان به هوش گشته دینش به خود ادا کرد



سید مهدی موسوی نژاد(بی نام)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جدیدترین عکس های 00:00 عاشقی با متن های رمانتیک