خفته در آغوش نجیب شب
می نوشم از پیمانه های لب
دستی میان دست من به تب
در جست جوی انحنای خط
جام و لب و اندام عاصی تو را
مصحف کند خلیل بر انتهای برگ
آری نبوده زندگی بیش از همین دو لب
چون شوکران به نوش
می نوشم از لب های تو به هوش
در نیمه های شب به شور
در پیچش لبان سرخ یار
بیداد عاشقانه ها ز دار
آری نبوده زندگی جز رنج عطر بوسه ها
چون نای حزن رنگ
در استوای کوچ گرم دست تو
شعری دوباره می شود
طعم گس تاک لبان کال تو
می نوشم از پیمانه های لب
دستی میان دست من به تب
در جست جوی انحنای خط
جام و لب و اندام عاصی تو را
مصحف کند خلیل بر انتهای برگ
آری نبوده زندگی بیش از همین دو لب
چون شوکران به نوش
می نوشم از لب های تو به هوش
در نیمه های شب به شور
در پیچش لبان سرخ یار
بیداد عاشقانه ها ز دار
آری نبوده زندگی جز رنج عطر بوسه ها
چون نای حزن رنگ
در استوای کوچ گرم دست تو
شعری دوباره می شود
طعم گس تاک لبان کال تو