شمع جمع


شمع جمع

چنان شمعی درون قوطی شمع به خواب آلوده وآسوده بودم بساط خوابگاه ام به رنگ اندوده بودند نه سوختن را اثر بود نه گفتن را خبر بود یکی عشقی به سر داشت به مهر او مرا از تخت بر داشت به جای دیگریشاعر:رضا شاه شرقی

چنان شمعی درون قوطی شمع
به خواب آلوده وآسوده بودم
بساط خوابگاه ام به رنگ اندوده بودند

نه سوختن را اثر بود
نه گفتن را خبر بود
یکی عشقی به سر داشت
به مهر او مرا از تخت بر داشت
به جای دیگری کاشت
ز شادی آتش ام زد
چو اشک من در آمد
صدای عشق بر خاست
هیا هویی به پا شد
نظرها برملا شد
هدایا جابجا شد

دگر شمعی نمانده، که او سوخت و فنا شد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


اولین واکنش منوچهر هادی به ویدئوی جنجالی یکتا ناصر