ندارمت که دل چنین،چنین تو را بهانه شد
نیاز من به دیدنت، کرانه تا کرانه شد
چرا ز عمق درد من، دلت خبر نمیشود؟
هجوم غم ندیدهای بمن،چه مغرضانه شد؟
به نرمریز اشک من، چرا سَرَک نمیکشی؟
که درد دل نمودنم،به سنگ،جای شانه شد
سکوت چشم منتظر، شده کتاب غصه ها
گلایه های قلب من، به چشم تو ترانه شد
شروع اتفاق عشق، مگر نه از دل تو بود؟
تلاطمیکه بعد از آن به قلب من روانه شد
شبی که وسوسه مرا، اسیر این خمار کرد
حواسپرتی دلم، به چال روی چانه شد
هزار دفعه غصه را، برای تو نوشته ام
هزار دفعه خواندهای، دریغ اگر نشانه شد
نه دارمت، نه دانمت کدام راه رفته ای؟
کهعشق طعمه بودنش،شبیه مرغودانهشد
✍️علی سلطانینژاد
شعری تقریبا قدیمی
نیاز من به دیدنت، کرانه تا کرانه شد
چرا ز عمق درد من، دلت خبر نمیشود؟
هجوم غم ندیدهای بمن،چه مغرضانه شد؟
به نرمریز اشک من، چرا سَرَک نمیکشی؟
که درد دل نمودنم،به سنگ،جای شانه شد
سکوت چشم منتظر، شده کتاب غصه ها
گلایه های قلب من، به چشم تو ترانه شد
شروع اتفاق عشق، مگر نه از دل تو بود؟
تلاطمیکه بعد از آن به قلب من روانه شد
شبی که وسوسه مرا، اسیر این خمار کرد
حواسپرتی دلم، به چال روی چانه شد
هزار دفعه غصه را، برای تو نوشته ام
هزار دفعه خواندهای، دریغ اگر نشانه شد
نه دارمت، نه دانمت کدام راه رفته ای؟
کهعشق طعمه بودنش،شبیه مرغودانهشد
✍️علی سلطانینژاد
شعری تقریبا قدیمی