از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟


از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟

ابراهیم پشت‌کوهی و گروه بازیگرانش، «اتللو»ی شکسپیر را در قالب نمایش «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» روانه جنوب ایران کرده‌اند. نمایشی که در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه می‌رود.

نرگس کیانی: «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» نام نمایشی است به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم پشت‌کوهی با بازی اصغر همت، ناهید مسلمی، غلامرضا فرج‌زاده، ایمان اشراقی، مسیح کاظمی، منصور صوفی و گاتا عابدی که در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است. اثری که در خلاصه داستانش آمده است: «داستان «اتللو» این بار در جنوب ایران اتفاق می‌افتد» و اقتباسی‌ست از «اتللو»ی شکسپیر.»

پشت‌کوهی تاکنون جُز نمایشنامه‌های خود و نمایشنامه‌های شکسپیر، متن نویسنده دیگری را روی صحنه نبرده‌ است. او سال ۸۸ «تنها سگ اولی می‌داند چرا پارس می‌کند، مکبث» را اجرا کرد و بعد از آن بود که به تبدیل اقتباس از آثار شکسپیر به سه‌گانه فکر کرد؛ سه‌گانه‌ای که «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند اتللو» دومین بخشش را تشکیل می‌دهد و این نویسنده و کارگردان شناخته‌شده تئاتر امیدوار است بتواند با «تنها گربه جن‌گرفته جیغ نمی‌کشد میراندا» براساس نمایشنامه «طوفان»، تکمیلش کند.

«تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» نخستین اجرایش را در بخش مسابقه صحنه سی‌وهشتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر پشت سر گذاشت و اگرچه انتظارها بیش از این بود تنها در سه شاخه موسیقی، طراحی لباس و طراحی صحنه نامزد دریافت جایزه شد و تندیس جشنواره را برای طراحی لباس به دست آورد.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگویی است با ابراهیم پشت‌کوهی، ناهید مسلمی، غلامرضا فرج‌زاده، ایمان اشراقی و گاتا عابدی که به بهانه روی صحنه بودن نمایش‌شان، مهمان «کافه خبر» خبرگزاری خبرآنلاین شدند، هر چند اجرای «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» مانند دیگر فعالیت‌های هنری و فرهنگی جهت پیشگیری از خطر ابتلا به بیماری کرونا تا پایان هفته جاری، جمعه نهم اسفند به تعویق افتاده است.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟

می‌خواهم گفت‌وگو را نه با اشاره دوباره به اقتباس سه‌گانه‌تان از آثار شکسپیر که پیش‌تر نیز به آن اشاره کرده‌اید که با رمزگشایی از نام اثرتان آغاز کنم. «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» که در کنار «تنها سگ اولی می‌داند چرا پارس می‌کند، مکبث» و «تنها گربه جن‌گرفته جیغ نمی‌کشد، میراندا» بدون شک در کنار شباهت ظاهری، دلایل دیگری هم در انتخاب‌شان سهیم بوده است.

ابراهیم پشت‌کوهی: این سه اسم چند نقطه اشتراک دارند که یکی از آن‌ها، کلمه «تنها»‌ست. دیگری، بودن نام یک حیوان در عنوان اثر و بعدی گوشزد کردن خطر و تمام شدن با مناداست؛ اتللو، مکبث و میراندا که سه شخصیت از نمایشنامه‌های شکسپیرند. در مورد مفهوم پشت این اسامی، ترجیح می‌دهم مخاطب برداشت خود را داشته باشد و در مورد اثری که اکنون روی صحنه است تنها می‌توانم به این نکته اشاره کنم که خرچنگ، موجودی‌ست که در عین ارتباط با دریا، می‌تواند در خشکی هم حضور داشته باشد و گویی در عین بودن در جمع، می‌تواند منزوی هم باشد. کج رفتن او نیز از ویژگی‌های بارزش است و این که هیچ‌گاه مستقیم نمی‌رود. این‌ها شاید بتوانند پاسخی برای سوال شما و کلید ورود به اثر ما باشند.

نخستین اجرای «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» در سی‌وهشتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر روی صحنه رفت و برخلاف انتظار تنها در سه شاخه موسیقی، طراحی لباس و طراحی صحنه نامزد دریافت جایزه شد و تندیس جشنواره را برای طراحی لباس به دست آورد. توقع خودتان بیش از این نبود؟

پشت‌کوهی: ترجیح می‌دهم چندان در این مورد صحبت نکنم و به واکنش تماشاگران ارجاع‌تان دهم که بهترین واکنش بود. اگر سوال‌تان این باشد که این نحوه برخورد برای من جای سوال داشت؟ بله داشت اما زمانی که می‌پذیریم وارد رقابتی شویم باید انتظار داشته باشیم که شاید با کج‌سلیقگی‌ نیز مواجه شویم. من اعتراضی ندارم چون معتقدم یا نباید وارد این بازی شوید یا اگر شدید باید نتیجه‌اش را بپذیرید. به هر حال داوری‌ها حاصل نظر سه نفر است که بدون شک نظرشان بر نظر تماشاگران ارجح نیست و ممکن بود نه در جایگاه داور که به عنوان تماشاگر به تماشای این اثر بنشینند. بنابراین، بازخورد تماشاگران، بیشتر دانستن سهم این نمایش از آن‌چه نصیبش شد و ابراز تعجب‌شان از آرایی که به آن اشاره کردید، برای من بهترین جایزه بود و کفایت کرد.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟ایمان اشراقی، غلامرضا فرج‌زاده، ناهید مسلمی، گاتا عابدی و ابراهیم پشت‌کوهی در کافه خبر

یکی از نکاتی که در میان لیست عوامل نمایش «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» جلب توجه می‌کند حضور گاتا عابدی به عنوان «مشاور آرکی‌تایپ (کهن‌الگو)» است. در حوزه روانشناسی، آرکی‌تایپ یا کهن‌الگو عبارت است از تصاویر، الگوها و مدل‌هایی که از ناخودآگاه جمعی بیرون می‌آیند، در رؤیاها، اساطیر و افسانه‌ها ظاهر می‌شوند و در همه انسان‌ها طیفی از آن وجود و مشابهت دارد. چیزی که کمتر مورد توجه سایر کارگردانان و گروه‌های نمایشی قرار می‌گیرد.

گاتا عابدی: من اگرچه دانش‌آموخته فوق لیسانس روانشناسی‌ام اما دانش کنونی‌ام نه حاصل تحصیل در دانشگاه که نتیجه هفت سال مطالعه شخصی و گذراندن دوره‌های مطالعاتی آثار یونگ است تا جایی که در زمینه شخصیت‌شناسی از منظر یونگ به تدریس نیز پرداخته‌ام.

من همواره علاقه بسیار زیادی به بازیگری داشتم و در کنار آن به روانشناسی و یکی از آرزوهایم پیوند دادن این دو با یکدیگر بود تا بالاخره در اولین کارم با ابراهیم پشت‌کوهی، «مثل آب برای شکلات» محقق شد و به عنوان مشاور شخصیت‌شناسی در کنارش بودم و بعدتر در «کمدی الهی، جلد برزخ» به عنوان مشاور آرکی‌تایپ و اکنون در «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» به عنوان بازیگر و مشاور آرکی‌تایپ.

پشت‌کوهی: نحوه برخورد داوران با این نمایش در جشنواره تئاتر فجر، برای من جای سوال داشت، اما زمانی که می‌پذیریم وارد رقابتی شویم، باید انتظار داشته باشیم که شاید با کج‌سلیقگی‌ نیز مواجه شویم. من اعتراضی ندارم چون معتقدم یا نباید وارد این بازی شوید یا اگر شدید باید نتیجه‌اش را بپذیرید

می‌خواهم بدانم به عنوان مشاور آرکی‌تایپ، شخصیت‌ها را چگونه تحلیل می‌کنید؟

عابدی: به نظر من زمانی که قرار است کاراکتری ساخته شود نیاز است تا با زندگی واقعی تطبیق پیدا کند. درست همان‌طور که موسیقی برای فالش نبودن باید بر روی نت حرکت کند، شخصیت نیز برای باورپذیرشدن، باید با نمونه‌ای در زندگی واقعی مطابقت داده شود تا از روال معمول شخصیتی مشابه، پیش‌تر یا پس‌تر نرود و کاری نکند که از او بعید باشد. این‌ نکته‌ای است که موجب عمق بخشیدن به شخصیت می‌شود و دستِ منِ بازیگر را برای جان بخشیدن به کاراکتر، بازتر می‌کند. من تاثیرِ دانستن این‌ مسئله را با توجه به این که خود تجربه‌اش کرده‌ام، در کار بازیگر قدمی بسیار بزرگ می‌دانم و به چشم دیدم که چقدر پیشنهادات تازه و جزئیاتی با خود می‌آورد که نه تنها کار یک بازیگر که کل نمایش را باورپذیرتر می‌کند.

اگر بخواهید به طور مشخص از شخصیت‌های «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» مثال بزنید که هر کدام را با چه آرکی‌تایپی مطابقت داده‌اید به چه نکاتی اشاره می‌کنید؟

عابدی: از شخصیت مونا با بازی خودم برایتان می‌گویم. مونا مادرش را در کودکی از دست می‌دهد و دخترِ بابا می‌شود. دخترِ بابا با کهن‌الگوی پرسفون قابل تطبیق است، پرسفون در میان آرکی‌تایپ‌ها نماد دخترانگی است. دختری که خدمات بسیار می‌گیرد. از جمله ویژگی‌های پرسفون می‌توان به وابسته بودن، آسیب‌پذیربودن و مستقل نبودنش اشاره کرد. پرسفون پر از خنده، شور، رنگ و در عین وابستگی است. نکاتی که در نمایش ما نیز مشهود است. مونا بعد از پدر که همواره به حرف او گوش داده است، به مردِ دیگری، اتللو، وابسته شده و این وابستگی تا حدی است که چشم‌هایش را به روی هر آن‌چه باید ببیند می‌بندد. مونا خامی‌ای با خود دارد که به قربانی شدنش می‌انجامد. اگر از من بپرسید آیا پدر و اتللو را در قربانی شدن مونا مقصر می‌بینی؟ پاسخ می‌دهم بسیار دوست دارم این دو را مقصر بدانم اما واقعیت این است که مونا نیز مقصر است، تقصیر او خامی‌اش، تمایلش به ماندن در این خامی و جست‌وجوی احساس امنیت در وابستگی است.

در مورد شخصیت کَزو، خواهر مونا و همسر یاور با بازی مسیح کاظمی می‌توانم بگویم کَزو آرکی‌تایپ پرسفون و آفرودیت را در کنار یکدیگر دارد. آفرودیت نماد زنانگی و شور جنسی است. کَزو در زندگی با یاور به عقده‌های جنسی دچار شده است. او زود ازدواج کرده، در زندگی زناشویی ناکام است و از لحاظ روحی، روانی و فیزیکی ارضا نمی‌شود. کَزو در کنار این‌ها تنوع‌طلب نیز هست، یک جا ماندن برایش کاری دشوار محسوب می‌شود و در نهایت به سمت خیانتی سوق پیدا می‌کند که در نمایش می‌بینید. نکته دیگر در مورد شخصیت او میل به دیده شدن و جلب توجه است، او اگر در جمعی باشد و دیده نشود گرفتار عذاب می‌شود و برای همین است که تلاش می‌کند با خنده‌های بلند، انتخاب رنگ‌های تند برای پوششی که به تن دارد و نوع حرف زدنش مرکز توجه باشد.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟ابراهیم پشت‌کوهی

با توجه به حضور ناهید مسلمی بازیگر نقش دیکتو، غلامرضا فرج‌زاده و ایمان اشراقی که به ترتیب ایفای نقش یاور و دلا را بر عهده دارند در جمع‌مان، می‌خواهم از آرکی‌تایپی که شخصیت آن‌ها را با آن تطبیق دادید نیز بگویید.

عابدی: ما شخصیت دیکتو را هِرا تصور کردیم. هِرا نماد زناشویی و در پی متعهد بودن و تعهد دادن و تعهد گرفتن است. همه دغدغه دیکتو داشتن شوهری متعهد و عاشق است. از نظر دیکتو پیدا کردن شوهر بسیار مهم است و حاضر است برای رسیدن به آن هر کاری بکند، اعم از این که دروغ بگوید یا به شکل جادوگر دربیاید.

پشت‌کوهی: و شوهر احتمالی‌اش را در مقام یک پادشاه بالا می‌برد.

عابدی: بله، هِرا از شوهرش یک پادشاه می‌سازد و نفر اول و مهم‌ترین فرد زندگی‌اش، حتی بیش از فرزندانی که در آینده خواهد داشت، همسرش است. ما همواره می‌گوییم آرکی‌تایپ‌ها هم بُعد مثبت و هم بُعد منفی دارند، وجه منفی هِرا سلطه‌گری‌اش است. به این معنا که آن‌قدر همسرش را متعلق به خود و خود را متعلق به همسرش می‌داند و آن‌قدر در حریم خصوصی همسرش پیش می‌رود که رفتارش سمت‌وسوی مالکانه به خود می‌گیرد. او به نقطه‌ای می‌رسد که خود را مالک همسرش می‌داند و این را که همسرش نیز مالک او باشد، عرفی رایج می‌پندارد. این‌جاست که در تمام مسائل زندگی همسرش دخالت خواهد کرد و فاجعه خواهد آفرید. از دست دادن شوهر نقطه عطف زندگی هِراست و بالاترین نقطه در منحنی شخصیتش محسوب می‌شود.

ناهید مسلمی: از بازی در تئاتر، خسته شده‌ام! سخت است که همه شرایط از جمله متنِ خوب، کارگردانِ خوب، گروه بازیگرانِ خوب و سالنِ خوب فراهم باشد و همه‌چیز درست پیش برود

پشت‌کوهی: زمانی که دیکتو در پی مرگ دلا می‌گوید «شوهرم را کشتند!» تماشاگران می‌خندند در حالی که این از دید دیکتو وقوع فاجعه است و این‌جاست که گروتسک شکل می‌گیرد. دیکتو هر چند دلا خود را شوهر او نمی‌داند اما در ذهن و روانش شوهر خود را یافته است.

عابدی: ما می‌بینیم که بعد از، از دست دادن همسر، دیکتو تبدیل به آدمی دیگر می‌شود و به پختگی و خودساختگی‌ای می‌رسد که حاصل از دست دادن آن چیزی‌ست که گمان می‌کرد تمام هستی‌اش است و حالا تنها خودش مانده است و خودش. او اکنون مجبور است خود را از نو بسازد.

آرکی‌تایپی که برای شخصیت یاور در نظر گرفتیم هفائستوس و هرمس در کنار یکدیگرند. آن دسته از ویژگی‌های هرمس که با شخصیت یاور نسبت پیدا می‌کند حقه‌بازی، شوخ‌طبعی، زبان‌بازی و سخنوری اوست. او می‌تواند با زبانش، آدم‌ها را خام خود کند و در این کار بسیار قوی است و قدرتمند. در کنار این آرکی‌تایپ، آرکی‌تایپ هفائستوس را در نظر گرفته‌ایم؛ خدای زخم و لَنگِش. یاور به خاطر زخم‌هایی که در زندگی دیده است نسبت به اتللو حسادت می‌کند و از آرکی‌تایپِ هرمسش که بسیار جذاب است بهره می‌برد تا زخم‌های آرکی‌تایپ هفائستوسش را از دیدگاه خود التیام دهد.

و سرانجام برای دلا، آرکی‌تایپ دیونوسوس را در نظر گرفتیم. دیونوسوس خدای شراب، سفر و لذت است. بیشترین آنیما یا زنانگی درونی که در آرکی‌تایپ‌های مردانه یافت می‌شود به دیونوسوس مربوط است. او زنانگی بسیار بالایی دارد و به همین دلیل است که شخصیت‌هایی با این ویژگی، از انعطاف‌پذیری بالایی برخوردارند و رفقا و مشاورانی خوب برای خانم‌ها به حساب می‌آیند. هرچند هیچ‌گاه همسر خوبی نمی‌شوند چون احساس مسئولیت‌پذیری‌شان پایین است.

ایمان اشراقی: موجودی شکننده.

عابدی: بله، بسیار شکننده است و این به خاطر همان آنیمای بیش از حدش است. آرکی‌تایپ دیونوسوس به ترسیم جزئیات شخصیت دلا که عاشق است و به جای این که خودش مسئله‌اش را حل کند از یاور و کَزو یاری می‌خواهد، کمک بسیاری کرد.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟

پشت‌کوهی: این یافتن آرکی‌تایپ در خصوص همه شخصیت‌ها اتفاق افتاد اما گمان می‌کنم اشاره کردن به سایر آن‌ها که در این جمع حضور ندارند نیازمند گفت‌وگویی مفصل در این خصوص است. باید به این نکته اشاره کنم که ما در طول تمرینات نمی‌خواستیم بازیگرها درگیر این مباحث تئوریک و تطبیق مدام خود با این موارد شوند تا مبادا خلاقیتی که می‌دانستیم هر کدام در درون خود دارند کمرنگ شود. در نتیجه در ترسیم قوس شخصیتی کاراکترها به این نکات توجه و به شیوه‌ای غیرمستقیم بازیگران را به سمتش هدایت کردیم.

می‌خواهم به سراغ شخصیت دیکتو با بازی ناهید مسلمی بروم. از پیوستن‌تان به نمایش «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» بگویید و از اولین تجربه همکاری با ابراهیم پشت‌کوهی.

ناهید مسلمی: من متاسفانه تا پیش از این هیچ‌کدام از کارهای ابراهیم پشت‌کوهی را ندیده بودم. در نمایشی در تالار موزه استاد انتظامی با کاظم هژیرآزاد همبازی بودم و آن جا بود که آقای پشت‌کوهی بازی در «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» را به من پیشنهاد داد. هر چند من تصمیم داشتم بعد از نمایشی که در تالار انتظامی داشتیم، فعلا کار تئاتر نکنم.

ایمان اشراقی: بعد از بازی در سینما و تلویزیون از جمله در «متولد ماه مهرِ»، «سگ‌کُشی»، «اُتانازی»، «خط قرمز» و ...، تئاتر را شروع کردم، چون احساس کردم بسیار مایلم یاد بگیرم و تئاتر دریای بیکرانی‌ست که می‌توانم با شنا کردن در آن بیاموزم

چرا؟

مسلمی: خسته شده‌ام! سخت است که همه شرایط از جمله متنِ خوب، کارگردانِ خوب، گروه بازیگرانِ خوب و سالنِ خوب فراهم باشد و همه‌چیز درست پیش برود. در بعضی کارها یک دوست و رفیق قدیمی هست که شما را مجاب به حضور می‌کند، مانند اتفاقی که موجب همبازی شدنم با کاظم هژیرآزاد شد اما به عنوان مثال در مورد ابراهیم پشت‌کوهی هیچ‌چیز نمی‌دانستم و (با خنده) شاید جادویم کردند که پیشنهادشان را پذیرفتم.

نقش دِیکَتو با آن‌چه تاکنون در طول عمر هنری‌ام بازی کرده بودم متفاوت بود و دو شخصیت داشت. در جایی جادوگر بود و در جایی دیگر زنی بیش از حد ساده با بلاهتِ بسیار که به قول گاتا عابدی حاضر بود برای به دست آوردن شوهر دست به هر کاری بزند. هنگام پذیرفتن هر پیشنهادی در وهله اول خود نقش برایم مهم است، این که تکراری و کلیشه نباشد و پیش از این بازی‌اش نکرده باشم که در مورد دِیکَتو چنین بود. فضای وهم‌آلود جنوب که داستان اتللو در آن روایت می‌شد نیز برایم بسیار جذاب بود، از موزیک تا رقص‌شان. علاقه‌ام به نقش در کنار جذابیت فضایی که به آن اشاره کردم در نهایت موجب شد پیشنهاد بازی در «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» را بپذیرم.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟ناهید مسلمی

به سراغ غلامرضا فرج‌زاده برویم که آن قدر روان بازی می‌کنند که ممکن است این تصور را ایجاد کنند که نابازیگری هستند در حال نشان دادن خودِ واقعیِ مردی از جنوب ایران روی صحنه تئاتر. برای کسانی که احتمالا ممکن است ندانند کارتان را از کجا و با پشت سر گذاشتن چه مراحلی آغاز کرده‌اید، کمی از پیشینه‌یتان بگویید.

غلامرضا فرج‌زاده: من سال ۵۲، کلاس دهم بودم که تئاتر را شروع کردم، سال ۵۳ هم در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفتم و اجرای الان‌مان برایم یادآور خاطرات آن اجراست. آن موقع جوان بودم و حالا پیرمرد شده‌ام. بعد از آن، سه، چهار تئاتر دیگر کار کردم تا زمانی که انقلاب شد و ما کارمان را تا هشت، نه سالِ پیش تعطیل کردیم. برگشتنم به تئاتر با سه، چهار کار خیابانی و چند کار صحنه‌ای اتفاق افتاد تا فیلم «پاپ» به کارگردانی احسان عبدی‌پور که در تهران هم اکران و سرآغاز آشنایی من با ابراهیم پشت‌کوهی شد. تلفن ردوبدل کردیم و گاه‌وبیگاه احوالپرسی می‌کردیم تا روزی که به من زنگ زد و گفت تئاتری دارم، می‌آیی؟ من کارهایش را ندیده بودم اما پیشینه‌اش را می‌دانستم و گفتم می‌آیم. گفت داستان اتللو است و اگر نخوانده‌ای، بخوان. مدتی بعد زنگ زد و گفت تمرین‌هایمان شروع شده است بیا، ما آمدیم و از الفش بودیم تا الانش.

در حال حاضر ساکن بوشهرید و به خاطر بازی در «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» به تهران آمده‌اید؟

فرج‌زاده: بله.

برای بازی در نقش یاور به چیزی در ذهن‌تان رجوع کردید یا به آدم‌هایی که احتمالا در بوشهر دوروبرتان هستند؟

فرج‌زاده: ابراهیم پشت‌کوهی در مورد این نقش بسیار با من صحبت و نکات بسیاری را در تمرینات به من گوشزد کرد. قاعدتا هر بازیگری، چه در تئاتر و چه در سینما، الگویی را برای ایفای نقشش در نظر می‌گیرد و براساس آن کار می‌کند. ما هم در بوشهر کسی را داریم که خصوصیاتش تقریبا به یاور می‌خورد و او را الگوی خود کردیم. کسی که هر وقت در بوشهر پهلویش می‌روم، یکی، دو ساعت کنارش می‌نشینم و حرکات و کارهایش را می‌بینم. خدا کند که پسند شده باشد.

شوخ‌طبعی‌تان اما ژنتیک است و به رگِ بندری‌تان برمی‌گردد.

فرج‌زاده: (با خنده) دقیقا.

پشت‌کوهی: اگر یاور این شوخ‌طبعی را نداشت، تلخ می‌شد و جذابیتش را از دست می‌داد. این شخصیت پارادوکسی دارد که موجب می‌شود در عین جنایتکار بودن، در نهایت هنگامی که خیانت می‌بیند دلسوزی و همدردی تماشاگر را برانگیزد.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟گاتا عابدی

به سراغ ایمان اشراقی برویم، بازیگر نقش دِلا که احتمالا تماشاگرانی همچنان با سریال‌های «همسفر» و بیش از آن، با «خط قرمز» به یادش می‌آورند. سریال‌هایی که می‌توانستند سکوی پرتابی در عرصه بازیگری برایش باشند اما ظاهرا ترجیح داد به جای آن، برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به انگلستان و بعدتر به فرانسه برود. بازگشت‌ شما، با تئاتر بود و نمایش «جنین» که سال ۹۶ در تماشاخانه استاد مشایخی اجرا شد.

اشراقی: من کارم را با «متولد ماه مهرِ» احمدرضا درویش آغاز کردم و با «سگ‌کُشی» بهرام بیضایی ادامه دادم و بعد «اُتانازی». یعنی کارم را با سینما شروع کردم. بعد از «اُتانازی» بود که برای سریال «همسفر» به قاسم جعفری معرفی شدم و بعد برای سریال «خط قرمز». شروع بسیار خوبی بود اما با این عقیده که «خط قرمز» ما را به اوج رساند موافق نیستم. مهم‌ترین چهره‌هایی که هنگام انتخاب بازیگر برای سریال «خط قرمز» رد شدند اشکان خطیبی، شهاب حسینی و حامد بهداد بودند که بازیگری را پله‌پله آموختند و پرورش و رشد پیدا کردند. ما یک شبه معروف شدیم و به نظرم این بزرگترین خودکشی برای‌مان بود. ما چهره‌هایی شدیم درگیر فضایی زرد در حالی که بازیگری یک علم بود که باید می‌آموختیمش. من آن زمان معروف شدم، دانشجوی پزشکی بودم و حضورم در دانشگاه نیز تحت تاثیر این شهرت قرار گرفت و با خود گفتم یا نباید بازی کنم یا باید عالی بازی کنم. چون معتقدم یا نباید کاری را بکنید یا اگر می‌کنید باید کامل باشید و این بود که انتخاب برایم دشوار شد. نمی‌توانستم به پله پایین‌تری برگردم و رفتن به پله بالاتر دشوار بود و فرهنگی می‌خواست که نه آن زمان و نه اکنون، مایل به پذیرفتنش نیستم.

این‌ها گذشت و زمانی که با برگشتن به ایران، تئاتر را شروع کردم احساس کردم بسیار مایلم یاد بگیرم و تئاتر دریای بیکرانی‌ست که می‌توانم با شنا کردن در آن بیاموزم و بیاموزم. معتقدم حرکت کردن است که کامل‌تان می‌کند، نه ایستادن و عبادت شدن. در همین مسیر که با مطالعه، آموزش دیدن و آشنا شدن با گروه‌های نمایشی همراه بود احساس کردم یکی از نقاط فرهنگی کمتر دست‌خورده ایران، همین تئاتر است. قشری که زندگی‌شان با کلمه و خواندن پیوند خورده است، پیشروان‌شان کسانی مانند بهرام بیضایی، اکبر رادی و غلامحسین ساعدی‌اند و آموخته‌اند که باید ریاضت بکشند و در قالب درد و فقدان امکانات بر صحنه مُشَرَف شوند.

من نه به دنبال شهرت بودم و نه به دنبال پول، تنها می‌خواستم بازی کنم و عشق‌بازی روی صحنه برایم بیش از هر کجای دیگر لذت‌بخش بود.

غلامرضا فرج‌زاده: من سال ۵۲، کلاس دهم بودم که تئاتر را شروع کردم، سال ۵۳ هم در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفتم و اجرای الان‌مان برایم یادآور خاطرات آن اجراست. آن موقع جوان بودم و حالا پیرمرد شده‌ام

برسیم به «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو».

اشراقی: بازی در نمایش آقای پشت‌کوهی برایم بسیار جذاب است. چرا؟ یک، آقای پشت‌کوهی نسبت به کاری که انجام می‌دهند، نسبت به تئاتر به شکل کلی و نسبت به سبکی که خودشان کار می‌کنند، بسیار مُشرِف و عالمند. دو، من دوست دارم یاد بگیرم و از او بسیار می‌آموزم و سه، همبازی‌های خوبی دارم که هر کدام وزنه‌ای سنگینند.

آقای پشت‌کوهی در این نمایش شیوه‌ای خاص خود داشتند، به چه صورت؟ به این صورت که از میزانسن، از صحنه و از کانسپت به متن رسیدند و این کار را از روز اول و بسیار اصولی انجام دادند. سبک او، رئالیسمی جادویی منطبق بر فرهنگ جنوب کشور است که اگر بخواهیم از لحاظ نمایشی بررسی‌اش کنیم بسیار شبیه به کاتاکالی هند می‌یابیمش، یک تئاتر کاملِ شرقی که حضور در آن برای من تجربه ذی‌قیمتی بود.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟غلامرضا فرج‌زاده

«اتللو»ی شکسپیر اثری شخصیت‌محور است اما شما کوشیده‌اید تا حد امکان از این شخصیت‌محور بودن بکاهید.

پشت‌کوهی: وظیفه من ساختن یک تئاتر خوب است و شاید بهتر باشد این‌گونه برایتان بگویم که یک کارگردانِ مولف باید بتواند امضایش را پای اثرش بگذارد. من مدت‌هاست که از تک‌صدایی یا همه نقش‌ها در خدمتِ یک کاراکتر بودن پرهیز می‌کنم و می‌کوشم به سمت چندصدایی در متن که یکی از مباحث مطرح‌شده در پست‌مدرنیسم است حرکت کنم، کاری که در ««تنها سگ اولی می‌داند چرا پارس می‌کند، مکبث» نیز انجامش دادم.

در واقع «تنها خرچنگ خانگی لای ملافه‌ها خانه می‌کند، اتللو» خرده‌روایت‌هایی دارد که شخصیت‌ها در آن به یکدیگر وصل می‌شوند. هیچ‌کدام از کاراکترهای ما تیپ نیستند، شاید مدت زمان حضورشان روی صحنه زیاد نباشد اما کاراکترشان در همان مدتی که روی صحنه هستند، پرداخت می‌شود و هر کدام قصه خود را دارند. این نکته‌ای است که فرمالیست‌ها مطرح می‌کنند؛ ایجاد چندصدایی و گسترش عدم قطعیت در ساختار اثر. زمانی که شما در مورد عدم قطعیت صحبت می‌کنید دیگر محوریت با اتللو نیست و کاراکترها در خدمت او نیستند. شاید اتللو هسته مرکزی‌ باشد اما زخم‌ها و عقده‌های هر کدام از کاراکترها نیز قابل بررسی‌ست.

جذب تماشاگر در شرایط فعلی تئاتر ایران تبدیل به کاری دشوار شده است و حتی اگر متن، خوب، کارگردانی، خوب و انتخاب بازیگر درست باشد باز هم ممکن است به شکلی عجیب گروه نمایشی با سالنی پر از تماشاگر مواجه نشود. به عنوان سوال پایانی با این گزاره موافقید؟

پشت‌کوهی: من و گروهم وظیفه‌مان این است که کم نگذاریم و اثری در تاریخ تئاتر مملکت و اگر دکور سنگین‌مان اجازه حضور در جشنواره‌های خارجی را بدهد، در تاریخ تئاتر جهان، به جا بگذاریم که وقتی در مورد «اتللو»ی شکسپیر حرف می‌زنند، از آن به عنوان یکی از منابع اصلی یاد کنند.

ما برای اجرای‌مان نه تنها چیزی کم نگذاشته که از همه وجودمان مایه گذاشته‌ایم اما آن سوی ماجرا دیگر با ما نیست. تعداد تماشاگران به هیچ‌وجه بیانگر کیفیت اثر نیست و فراموش نکنیم که از اولین اجراهای «در انتظار گودو» با تخم‌مرغ استقبال شد و امروز یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های قرن بیستم است. این مسئله حائز نکات بسیاری است که دوستانی مانند شما باید در مورد آن صحبت و تحلیلش کنند. البته که خالی کردن زیر پای هنرمندان مستقل توسط دولت و اداره‌کل هنرهای نمایشی و شانه خالی کردن از وظیفه اصلی‌شان، مسئله‌ای است که نباید نادیده‌اش گرفت. روندی که هنرمندان تئاتر را به سمت شترمرغ بودن سوق داده است، به گونه‌ای که هم باید بپرند و هم بار ببرند و این‌طور است که تمام تئاتر ایران برای به دوش کشیدن بارش به سمت تئاتر آزاد بودن، خنداندن تماشاگر و استفاده از چهره‌ها به هر قیمتی می‌رود و تئاتری که غنابخش فرهنگ است و نشان‌گر بخش پیش‌رو و متفکر جامعه، آسیب می‌بیند. در این شرایط منِ نوعی به عنوان نویسنده و کارگردان تئاتر تلاش می‌کنم از مسیری بروم که ریسک کمتری داشته باشد در نتیجه مستقل‌بودن، پیشروبودن، تجربی‌بودن و پیشنهاد تازه دادن به تئاتر را آرام‌آرام فراموش می‌کنم، راه‌های نرفته را نمی‌روم، در مسیری می‌افتم که آسیب کمتری ببینم و این خطری است که به شدت تئاتر ایران را تهدید می‌کند.

از قاچاق سوخت تا کشتن مونا/ اتللو در جنوب ایران چه می‌کند؟

۵۷۵۷

کد خبر 1356197

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | ماجرای پخش شدن عکس‌های نعیمه نظام دوست در ویلای کردان؛ غافلگیر شدن خانم بازیگر...