شماره ی 15


شماره ی 15

دردم میان خانه ام پاشید من بی تو دارم باز می بازم باور نداری حرفهایم را آینده را بی تو نمی سازم وقتی کشیدم خاطراتم را بر روی پلک چشمهای تو آهسته و آرام میشد که صد گل بکارم زیر پای تو منشاعر:مهشید دلگشایی

دردم میان خانه ام پاشید
من بی تو دارم باز می بازم
باور نداری حرفهایم را
آینده را بی تو نمی سازم


وقتی کشیدم خاطراتم را
بر روی پلک چشمهای تو
آهسته و آرام میشد که
صد گل بکارم زیر پای تو

من میروم تا کهکشانت باز
پر میکشم تا پای خورشیدت
در آسمان آبی ات با عشق
پرواز میکردم به امیدت

رویاترین رویای من بودی
آباد در شهر دلم بودی
من زندگی کردم تو را وقتی
یک عمر ماه کاملم بودی

رخست ندادی بار دیگر من
مهمان تو در خانه ات باشم
داغ تو بر جان و دلم مانده
میشد که من پروانه ات باشم


میعادگاه راهمان گم شد
در کوچه های بی سرانجامی
دیگر قدم هایم نمی فهمید
سر میگذارم روی ناکامی


دستان خود را میشود آرام
یک لحظه بگشایی به آغوشم
یا صحبت دیوانگی ها را
نجوا کنی اینبار در گوشم


من می هراسم بعد از این مدت
از کل عشق و عاشقی کردن
یادت نمی آید که من هستم
حتی نبودم قد یک ارزن


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


پنتاگون: اقدامی که ایران انجام داد یک حمله بی‌سابقه بود