چند گلایه


چند گلایه

او که مرا نفس می نامید امشب در هوای نفس های دیگری جان می دهد... ... شهر بهم ریخت از موج موهای بلندم دیریست که این دریای مواج ساحل ندارد .... رفتی و در انتظارت شرابی تلخ شدم آمدی و گفتیشاعر:رقیه صلاح زهی

او که مرا نفس می نامید
امشب در هوای نفس های دیگری
جان می دهد ...

...


شهر بهم ریخت
از موج موهای بلندم
دیریست که این دریای مواج
ساحل ندارد


....

رفتی و در انتظارت شرابی تلخ شدم
آمدی و گفتی توبه کردم


....


من خوابیده ام که شاید به خوابم آیی
به خوابم نیا
به زمزمه ی عاشقانه ای
بیدارم کن

...

توبه نمی کند این دل
اگر هزار بار دیگر هم
با رفتنت داغش کنی

....


من وقتی بلند خندیدم
گفتند هیس
دختر که بلند نمی خندد
اما وقتی بلند گریستم
همه سکوت کردند
انگار صدای گریه من شنیدنی تر بود


...


تو چه میدانی برمن چه گذشت
آن روز که رفتی
از بین خرده شیشه های قلبم
با دستان خونین
تصویر تورا بیرون می کشیدم

...


اگر دونفره بودن
همیشگی بود
خدا تنها نبود

....


تنها چیزی که
بعد رفتنت سهم من شد
هجوم شاعرانه هایی بود
که طعم تلخ بغضم را
به شوری اشکهایم بدل کردند
آنقدر شعر نوشتم
ک اگر بیایی
در و دیوار شهر
سرود درد من را خواهند گفت


...


زخمی می کند مرا
این خیال لشکر سیاهی موهای تو
که برای دلبری
شلاق می کنی
به تن عاشق من
شب که می شود
بند بند وجودم
ناله می کند



رقیه صلاح زهی_پاییز

۱۳۹۸/۱۱/۲۸

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم خطرناک و خونسردانه سرقت کابل های برق در خرمشهر / سارق جوان زمینگیر شد + عکس