شامگاهِ سردیست
زمهریران در راه
برف و بوران، گویی
خواب در مردمکم می ریزد
چشم خاموشم را
تا سحر، رویاییست
چه کسی می داند؟
سر در آغوش تو کردم شاید
راستی،
چه زمان می خوابی؟
زمهریران در راه
برف و بوران، گویی
خواب در مردمکم می ریزد
چشم خاموشم را
تا سحر، رویاییست
چه کسی می داند؟
سر در آغوش تو کردم شاید
راستی،
چه زمان می خوابی؟