هِی سوختنِ در حسرت عشقش
لبخند و هزار غصه ی پشتش
سهمم اگر از دوست همین بود
لعنت به دلش قلب زمختش
از تعریف عشق من ندیدم
جز فاصله و حُزن درشتش
مجنونی ز من ساخت ولی با
بی معرفتی جا زد و کُشتش
با این همه باز عاشقش هستم
لعنت به دلم ، پایه ی سستش
لبخند و هزار غصه ی پشتش
سهمم اگر از دوست همین بود
لعنت به دلش قلب زمختش
از تعریف عشق من ندیدم
جز فاصله و حُزن درشتش
مجنونی ز من ساخت ولی با
بی معرفتی جا زد و کُشتش
با این همه باز عاشقش هستم
لعنت به دلم ، پایه ی سستش