تاریکی ِ شعر


تاریکی ِ شعر

در تاریکیِ شعر حساب عشق از بدن جداست دلتنگی، بی معناست در و دیوار وپنجره وجود ندارد بوسه و آغوش / مزخرف است ما در تاریکیِ شعر باران را از جنون عاشقانه ها و عبور را از طغیانِ رودخانه ها شاعر:کاظم پارسای

در تاریکیِ شعر
حساب عشق از بدن جداست
دلتنگی، بی معناست
در و دیوار وپنجره وجود ندارد
بوسه و آغوش / مزخرف است



ما در تاریکیِ شعر
باران را از جنون عاشقانه ها
و عبور را از طغیانِ رودخانه ها می زداییم
ما در تاریکیِ شعر
طوفان را از دریایِ چشمها
و قطره هایِ دلتنگی را از گونه ها پاک می کنیم


ما در این تنهاییِ تاریک
سه فصلِ غمگین داریم
دوست میداریم چون دور میشویم
می پرستیم چون نمی بینیم
و از رِجعَتِ خود همیشه بیزاریم...!

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


گرگی ناگهان وارد بیمارستان شد/ اما زمانی که پرستاران علت را فهمیدن، نتوانستند جلوی گریه...