من در این خلوت پر رازو نیاز
در پی شوق نگاهی مستم
گاه ،طعنه ذوق شکن میشکند
شیشه پنجره خانه دل
با دلم میگویم
از چه نالان هستی
گاه اگر خار به دل میکارند
از معرفت گرم مصاحب ، دلسرد مشو
عیب باشد گرد غم از ره این راه به دل بنشانی
صوفی مهرو صفا در پی صنع و جفا
دل به غم ها نسپارد
بار الها،خرقه فقر به دل پوشاندم
غم وشادی همه از توست خدایا مپسند
جامه فقر از خانه دل عزم سفر بر بندد
در پی شوق نگاهی مستم
گاه ،طعنه ذوق شکن میشکند
شیشه پنجره خانه دل
با دلم میگویم
از چه نالان هستی
گاه اگر خار به دل میکارند
از معرفت گرم مصاحب ، دلسرد مشو
عیب باشد گرد غم از ره این راه به دل بنشانی
صوفی مهرو صفا در پی صنع و جفا
دل به غم ها نسپارد
بار الها،خرقه فقر به دل پوشاندم
غم وشادی همه از توست خدایا مپسند
جامه فقر از خانه دل عزم سفر بر بندد