در قلب زمستان آمدم
و ز درد دوران آمدم
از سردی این روزگار
نالان و گریان آمدم
بی شور و بی جان آمدم
و اندر پریشان آمدم
من در کویر سینه ام
با دل بی جان آمدم
صد نه هزار بار در خودم
توبه شکستم بی مجال
اینبار ولی به لطف حق
به سمت سبحان آمدم
یارم بُوَد خدای من
عالِم بُوَد ز حال من
من با خدای خویشتن
از ظلمت جان آمدم
و ز درد دوران آمدم
از سردی این روزگار
نالان و گریان آمدم
بی شور و بی جان آمدم
و اندر پریشان آمدم
من در کویر سینه ام
با دل بی جان آمدم
صد نه هزار بار در خودم
توبه شکستم بی مجال
اینبار ولی به لطف حق
به سمت سبحان آمدم
یارم بُوَد خدای من
عالِم بُوَد ز حال من
من با خدای خویشتن
از ظلمت جان آمدم