قاب دل از صورش خالی نیست
گر چه او یاد مرا به فراموشی خود بند زده
زخم ها می رویند
کلمات نم دارند
چشم گرم و همه شب بیخوابی خبر از توطئه شومی داشت
چه کسی می دانست
نیش عقرب به از حرف دل است
ترک معشوق به از عهد شکنیست
هنرم کاش به کارم آید
بزنم نقشی از
عشق و معشوق خیالی و لذا خوشبختی
و چنان با دو سه رنگ بوم قدح نوش زنم
که فلک از غم من شاد شود...
گر چه او یاد مرا به فراموشی خود بند زده
زخم ها می رویند
کلمات نم دارند
چشم گرم و همه شب بیخوابی خبر از توطئه شومی داشت
چه کسی می دانست
نیش عقرب به از حرف دل است
ترک معشوق به از عهد شکنیست
هنرم کاش به کارم آید
بزنم نقشی از
عشق و معشوق خیالی و لذا خوشبختی
و چنان با دو سه رنگ بوم قدح نوش زنم
که فلک از غم من شاد شود...