آتشی در برف


آتشی در برف

خاطری در این سرما و بوران گرم نیست جز ناز نفس های خودت سینه ی آتشگاه خودت شاید منم آدم برفی تو خواهم که بگیری مرا در آغوش گرم کنی چون خودت مست و ناز و گرم و مدهوش آتشگاهی در نگاه دیگرانشاعر:حسن رسولی

خاطری در این سرما و بوران گرم نیست
جز ناز نفس های خودت
سینه ی آتشگاه خودت
شاید منم آدم برفی تو
خواهم که بگیری
مرا در آغوش
گرم کنی چون خودت
مست و ناز و گرم و مدهوش
آتشگاهی در نگاه دیگران خاموش
تو همه آتشی
این یخبندان با تو دشمن ست
و من آدم برفی ای
که شاهد و شاید رفیق تو ست
تو چه تنهایی!!!
گاه آتش
گاه در زیربرف مدفون
اما همیشه روشن
خوش بحال تو
که مجنونی هر چند دلخون
و شاید من لیلی یخ زده ات
آدم برفی ای
در این بوران خاموش...
نه زمستان نیست
ما با فراموش کردن تو
یخ زده ایم
و به سرمای کشنده
بوران خاموشی پیوسته ایم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


گرگی ناگهان وارد بیمارستان شد/ اما زمانی که پرستاران علت را فهمیدن، نتوانستند جلوی گریه...