دلى که خانه ى خشم و کینه
و اندوه است
ره آوردش لبخند و عشق
و بوسه نخواهد بود
و ما خوابیده بودیم
آسوده
چون مارى در میان الکل
با چشمانى باز
و ما بى خبر بودیم
که سیلابى نهفته است
در دل ابرهاى سیاه
و با خیال باران
دلخوش بودیم.
و اندوه است
ره آوردش لبخند و عشق
و بوسه نخواهد بود
و ما خوابیده بودیم
آسوده
چون مارى در میان الکل
با چشمانى باز
و ما بى خبر بودیم
که سیلابى نهفته است
در دل ابرهاى سیاه
و با خیال باران
دلخوش بودیم.