شعر خاموش مرا سوز دلی روشن کرد


شعر خاموش مرا سوز دلی روشن کرد

مرد بی کار و خدا ،کار کجا افتاده ،، دل خون خورده و بیمار ،کجا افتاده ،، به خیالم بزن این عالم معمولی را،، شعر و دل از دل بازار کجا افتاده ،،،? باز باران نکند خیس کند چشمی را ،، این همه چتر بگوشاعر: احمد البرز

مرد بی کار و خدا ،کار کجا افتاده ،،
دل خون خورده و بیمار ،کجا افتاده ،،
به خیالم بزن این عالم معمولی را،،
شعر و دل از دل بازار کجا افتاده ،،،?
باز باران نکند خیس کند چشمی را ،،
این همه چتر بگو ،یار کجا افتاده ؟ ،،
نیش خنده تبری بود و گلی افتاده ،،؟
گل بماند تو بگو ،خار کجا افتاده ،؟،
ساز آرامش دنیا به زمین خورد شکست ؟,,
پرده ی ساز و شبی ، تار کجا افتاده ،،؟
به زمین تکیه ندادم که زمین گیر شوم ،،
سر اسرار بگو مرکز اسرار کجا افتاده ،؟
دیدم از مسجد و منبر همه تزویر ولی ،،
خرد اندیش بگو زاهد بیکار کجا افتاده ؟
احمد البرز

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تغییر فوق العاده زیبای خانم بازیگر سریال در پناه تو بعد 29 سال ! / انگار قالی کرمانه !