مدتیست تمام کوچه ها شده ای
تمام خیابانها
تمام عابران شده ای
مدتیست قهوه ی تلخ چشمانت را
از رهنِ باد در آورده ای
وتمامِ خانه شده ای
هر صبح در تو بیدار می شوم
پرده ها را کنار میزنم
کمی به گلهایِ غمگین تو
کمی به گلهایِ شاداب تو آب میدهم
دوستت می دارم
و دوست داشتن را کمی به تو میاموزم
زیرِ گاز را روشن میکنم
و کنترلِ تلوزیون را بر میدارم
و درتو فرو می روم...!
تمام خیابانها
تمام عابران شده ای
مدتیست قهوه ی تلخ چشمانت را
از رهنِ باد در آورده ای
وتمامِ خانه شده ای
هر صبح در تو بیدار می شوم
پرده ها را کنار میزنم
کمی به گلهایِ غمگین تو
کمی به گلهایِ شاداب تو آب میدهم
دوستت می دارم
و دوست داشتن را کمی به تو میاموزم
زیرِ گاز را روشن میکنم
و کنترلِ تلوزیون را بر میدارم
و درتو فرو می روم...!