شهید سلیمانی؛ الهامبخش تاریخ و ضامن تحقق گام دوم
گروه اندیشه ــ عضو مجلس خبرگان رهبری با تأکید بر اینکه باید تاریخ مقاومت را به پیشاسلیمانی و پساسلیمانی تفسیم کنیم، اظهار کرد: ایشان چهره ماندگار و الهامبخش برای همه تاریخ ما شد و فکر میکنم خداوند متعال گام دوم انقلاب را با خون ایشان تضمین کرد، کمااینکه گام اول انقلاب نیز با خون امثال شهید مطهری و بهشتی تضمین شد.
به گزارش ایکنا؛ با شکلگیری گروههای تکفیری نظیر داعش در منطقه خاورمیانه، شاهد به وجود آمدن شرایطی بودیم که امنیت مردم به خطر افتاد، اما یکی از کشورهایی که برای مبارزه با تروریسم و گروههای تکفیری نقش مهمی را ایفا کرد، جمهوری اسلامی ایران بود که پس از چندین سال مبارزه در کشورهای سوریه و عراق در نهایت توانست به حکومت تکفیریهای داعش خاتمه دهد و شر آنها را کم کند.
امروزه کمتر کسی است که از نقش سپهبد شهید قاسم سلیمانی در فرماندهی این جنگ مطلع نباشد. فرماندهی که در سالهای دفاع مقدس در جبههایی نبرد حق علیه باطل حضور داشت و در ادامه نیز شاهد رشادتهای وی در لبنان، سوریه، عراق و به یک معنا در منطقه بودیم که با کلیدواژه مقاومت توانست چنین نقش مهمی را در از بین بردن داعش داشته باشد.
از این رو پرداختن به مسئله مقاومت، فلسفه مقاومت از دیدگاه قرآن و روایات، نسبت آن با صلح، اهمیت و موضوعیت داشتن خون شهید و مظلوم و نقش خون شهید سپهبد قاسم سلیمانی در شکلگیری تمدن نوین اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است و برای کاویدن این مسئله، با محسن اسماعیلی، حقوقدان و عضو مجلس خبرگان رهبری به گفتوگو پرداختیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید؛
ایکنا؛ از اینکه فرصت برای انجام این مصاحبه فراهم شد، از شما تشکر میکنم و در ابتدا مایلم که قدری در مورد فلسفه مقاومت و شرایط مقاومت، به ویژه از منظر آموزههای دینی ما یعنی قرآن و نهجالبلاغه تحلیل خود را ارائه کنید.
از منابع دینی، به ویژه قرآن و نهجالبلاغه، این گونه استفاده میشود که برای عاقبت بخیری، برای رسیدن به هدف و برای اینکه انسان بتواند به هدفی که خداوند برای آن تعیین کرده برسد، تنها یافتن حق، شناختن حق و تنها اعتراف به حق کافی نیست، بلکه باید علاوه بر اینکه حق را میشناسد و به آن اعتراف میکند، برای برپا داشتن حق، مقاومت هم بکند و از خودش استقامت نیز نشان بدهد.
قرآن در دو آیه میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» آن کسانی که ایمان آوردند و بعد در این راه از خودشان مقاومت نشان دادند، «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»؛ یعنی در صورتی که مقاومت نشان بدهند، فرشتههای الهی بر آنها نازل میشوند و میگویند که شما نسبت به گذشته و آینده خود نگران نباشید، خداوند به شما کمک میکند و بشارت به بهشت میدهد.
شناخت حق کار آسانی نیست، ولی مقاومت بر حرف حق و راه حق کار بسیار بسیار دشوارتری است. وقتی تاریخ را نگاه میکنیم، میبینیم خیلیها هستند که حق را شناختند، به حق نیز اعتراف کردند، اما چون در راه حق مقاومت از خودشان نشان ندادند، عاقبت بخیر نشدند و به هدف خودشان نرسیدند.
از صدر اسلام تاکنون، بعد از پیامبر اکرم(ص) مشکل مردم زمان امیرمؤمنان(ع) این نبود که حق را نمیشناختند و این نبود که در صراط مستقیم قرار نگرفته بودند. پیامبر(ص) آمده بود و اینها را به سمت راه مستقیم هدایت کرده بود، تنها اینکه اینها در این راه، بعد از پیامبر(ص) استقامتی از خودشان نشان ندادند. حضرت علی(ع) در حکمت 467 نهجالبلاغه میفرماید که وقتی پیامبر(ص) آمد، مردم را به راه درست هدایت کرد و به مردم نشان داد که مصلحت، خیر و عاقبت بخیریشان در کجاست، تا آنجا که دین مستقر شد. به تعبیر حضرت علی(ع)، یعنی پیامبر(ص) رسالت خودش را به پایان رساند، ولی همه مردم بعد از پیامبر(ص) از خودشان مقاومت نشان ندادند.
مقاومت همیشه باید بر یک چیز و در برابر چیز دیگری باشد. اینجا مقاومت، بر راه حق، سخن حق و هدف حق و در برابر وسوسههایی که معمولاً در این راه صورت میگیرد. انسانی که حق را میشناسد، نباید از پیمودن راه حق خسته شود و نباید در پیمودن این راه فریب بخورد.
مخالفان و دشمنان، چه در برابر حق سیاسی و چه در برابر حق اعتقادی، علاوه بر اینکه با ما دشمنی سختی میکنند، دشمنی نرم هم دارند؛ یعنی وسوسه، شبهه و سؤال میآفریند و میخواهند ما را بلغزانند. ما بر یک صراط که صراط مستقیم است در حال حرکت هستیم و دشمنان میخواهند ما را با شبههها، از این صراط مستقیم منحرف کنند.
انسان مؤمن نباید در برابر این وسوسهها فریب بخورد و نباید راه خودش را از این صراط مستقیم منحرف کند و ضمناً خسته هم نشود. ما راه طولانیای تا رسیدن به هدف نهایی در پیش داریم. بنابراین طی کردن این مسیر مستلزم این است که خسته نشویم، به راه خودمان ادامه بدهیم و تا رسیدن به مقصد بر سر پیمانی که با خدا و پیامبر خدا(ص) بستیم باقی بمانیم.
میخواهم به مناسبت این روزها که روزهای شهادت سردار شپهبد قاسم سلیمانی است و به حق وصف مالک را به او دادند به نکتهای اشاره کنم. همه میدانیم که در میان یاران و اصحاب حضرت امیر(ع)، کسی که بیش از همه، پیش آن حضرت عزیز بود، مالک اشتر بود، اما چرا مالک اشتر این قدر نزد امیرالمؤمنین(ع) عزیز بود؟
پاسخ آن به زیبایی در حکمت 443 نهجالبلاغه ذکر شده است. آن جایی که وقتی خبر شهادت مالک به امیرالمؤمنین(ع) را میرسانند، ایشان میفرمایند: «مالک! شما چه میدانید مالک چه کسی بود؟» امیرالمؤمنین(ع) قسم میخورد و میگوید که او مثل یک کوه مقاوم بود و هیچ کس نمیتوانست در او نفوذ کند، او را از راهی که انتخاب کرده بود، بلغزاند و او را از راه حقی که پیدا کرده منحرف کند. آن وقت است که به خودشان تشبیه میکنند و میگویند مالک برای من آن طور بود که من برای پیامبر(ص) بودم.
مالک اشتر از قبیله نخع بود و مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار در همین زمینه نقل میکند که وقتی مالک اشتر به شهادت میرسد، قبیله نخع خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدند برای اینکه به علی(ع) تسلیت بگویند و دیدند آن حضرت خیلی ناراحت هستند و تأسف میخورند. علت را از ایشان پرسیدند و امیرالمؤمنین(ع) فرمودند به این دلیل که مالک مثل یک کوه مقاوم بود. هیچ کس نمیتوانست او را از موضع حقی که داشت متزلزل کند و تکان بدهد و امیرمؤمنان(ع) فرمودند گریه کنندگان تا قیامت برای امثال مالک باید گریه کنند، چون مگر میشود مثل مالک باز هم پیدا شود.
جالب است که یکی از آن افرادی که از قبیله نخع، خدمت امیرمؤمنان(ع) رسیده بود، میدید که امیرمؤمنان(ع) غصه میخورد و ناراحت است و از این جهت میگوید، ما فکر کردیم که مصیبتزده اصلی ایشان است، نه ما که از طایفه او هستیم و در حقیقت صاحب عزا امیرمؤمنان(ع) است. بنابراین ارزشی که به انسان داده میشود، از طریق مقاومت است و مقاومتِ بر حق و در برابر وسوسههای باطلی که همیشه به وجود میآید.
ایکنا؛ برخیها در داخل همواره در صدد زیر سوال بردن محور مقاومت هستند و به نوعی میان مقاومت و صلح دوگانگی ایجاد میکنند. در اینجا نسبت میان مقاومت و صلح چطور تبیین میشود؟
اتفاقا یکی از وسوسههای شیطانی که همیشه در برابر مقاومت وجود داشته، همین مسئله صلح است. مقاومت سخن و توصیهای بر خلاف عقلانیت نیست بلکه عین عقلانیت است. به خاطر اینکه وقتی توصیه به مقاومت میشود، بحث این نیست که عقلانیت، گفتوگو و صلح را کنار بگذاریم، خیر، اتفاقا کسانی که استقامت دارند، آنهایی که بر مواضع خودشان مقاوم هستند، بهترین افراد برای مذاکره و گفتوگو هستند.
اهل مقاومت، از گفتوگو فرار نمیکنند، اما در گفتوگو از مواضع اصولی خودشان کوتاه نمیآیند و در برابر وسوسهها و وعدههای دروغین دشمن، یا آنچه که به زیبایی رهبر عزیزمان تعبیر کردند به که روی دست چدنی، دست مخملی میپوشند، فریب آن دستکش مخملی را نمیخورند و از مکر و فتنههایی که دشمن برای گمراه کردن آنها پیشبینی میکند، از آن مکر و توطئه در امانند و بر اصول خودشان ایستادگی میکنند.
ایکنا؛ به نظر شما، بهترین الگو برای مقاومت در جهان کنونی به ویژه در جامعه ایران چیست؟ چطور باید این الگوی مقاومت را بین مردم عرضه کرد؟ آیا باید تئوریپردازی شود یا باید در عرصههای دیگری فعالیت داشته باشیم.
خوشبختانه ادبیات مقاومت در بین ما بسیار قوی و با پشتوانه تاریخی بسیار بسیار طولانی است. به یک تعبیری میتوانیم بگوییم که ادبیات تشیع، همان ادبیات مقاومت است. تشیع همیشه مقاوم بوده و همیشه استقامت از خودش نشان داده است.
بنابراین میتوانیم از حضرن علی(ع) به عنوان الگوی اصلی شروع کنیم تا فرزندان بزرگوارشان مثل سید الشهدا(ع) و تا امروز که جانشین بر حق ایشان، مظهر مقاومت است. ما بارها دیدهایم که مقاومترین فرد و سید مقاومت در اصل رهبر عزیز ما است و ایشان در عین اینکه بر مقاومت اصرار میکنند و پرچمدار مقاومت هستند، منطقیترین فرد برای گفتوگو نیز هستند و خودشان بارها گفتند که من منعی از گفتوگو و ارتباط با جهان امروز نمیکنم، ولی فریب جهانخوارها را نباید خورد. در نتیجه ما الگوهای زیادی داریم که هر کدام در سطح خودشان قابل اتکا هستند.
یکی از الگوهای بسیار بسیار خوبی که ما با چشمان خودمان دیدیم و بحمدالله میتواند تا سالهای بسیار طولانی منبعی برای تزریق روحیه مقاومت به جامعهمان باشد، همین شهید سلیمانی است که من به اهل هنر و کسانی که دستی در قلم و فیلم و داستان دارند توصیه میکنم که هرچه زودتر ابعاد وجودی ایشان را به تصویر بکشند و به قلم در بیاورند تا جوانهای ما استفاده کنند. اما باید توجه کنیم که شهید سلیمانی و امثال ایشان هم، همه شاگردانی از شاگردان مکتب امیرمؤمنان(ع) هستند. اینها هم از او مقاومت را یاد گرفتند.
در خطبه 176 نهجالبلاغه حضرت میفرمایند که «الْعَمَلَ الْعَمَلَ» شما باید کار کنید تا به یک جایی برسید که هیچ ملتی با تنبلی و تنپروری به جایی نرسیده است. بعد فرمودند «ثُمَّ النِّهَایَةَ النِّهَایَةَ»، یعنی کاری را که شروع میکنید خیلی خوب است، ولی خوبتر از این، آن است که آن کار را تا نهایت ادامه بدهید و به هدف برسانید. بعد فرمودند «وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ»، یعنی باید استقامت و مقاومت هم داشته باشیم.
طبیعتاً وقتی کسی میخواهد به یک قله بلندی برسد و این افتخار را برای خودش ثبت کند، باید سختیهای راه را هم به جان بخرد و خوار مغیلان را هم باید تحمل کند تا به مقصودش برسد. بعد در همان خطبه، حضرت علی(ع) وقتی توصیه میکنند و میگویند کار کنید و تا رسیدن به هدف نایستید و در آن راه مقاومت داشته باشید، سپس استناد به همین آیه شریفهای که عرض کردم یعنی «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا» را قرائت فرمودند. یعنی در حقیقت این آیه را به مقاومت تفسیر کردند. بنابراین کربلا، الگوی مقاومت و الگوی استقامت بر سر اهداف است و از این جهت، الحمدلله ادبیات شیعه بسیار غنی است.
ایکنا؛ در همین بحث تعیین الگو، ما شاهد هستیم که گاها نظریهپردازهای ما در کشور که به دنبال صلح هستند میگویند ما الآن در شرایط امام حسن مجتبی(ع) هستیم، از طرفی کسانی که قصد جنگیدن دارند میگویند ما در زمانه امام حسین(ع) قرار داریم و زمانه ما اینچنین است. با این اوصاف چگونه باید با عصر ائمه(ع) برای رسیدن به یک الگوی مناسب نسبت برقرار کرد؟
یکی از امتیازات بزرگ شیعه که البته ممکن است از آن سوء استفاده هم بشود، همین است که به لطف خدا، ما علاوه بر تاریخ 23 ساله پیامبر(ص)، یک تاریخ طولانی 200 ساله هم از زندگی ائمه(ع) داریم که معتقدیم آنها هم معصوم و مقاوم بودند و همیشه در پیمودن راه حق، از خودشان استقامت نشان دادند. منتها این استقامت همیشه متناسب با شرایطی بوده که در آن قرار گرفتند.
طبیعتاً در این 200 سال، شرایط متفاوت شده و مثلاً گاهی شرایط مثل شرایط امام حسین(ع) بوده که مقاومت، به شهادت منتهی میشود و گاهی شرایط مانند شرایط امام حسن مجتبی(ع) است که مقاومت به گفتوگو و انعقاد یک صلح منتهی میشود. این نکته مهم است که ما درست یک چنین الگویی در پیش داریم، اما برای اینکه ما بدانیم از میان این الگوها کدام یک برای امروز ما درسآموز است و باید به آن عمل کنیم، نیازمند شناخت دقیق تاریخ است.
کسی نمیتواند با آشنایی نسبت به یک گوشهای از تاریخ قضاوت کند و بگوید که امروز شرایط ما شبیه به شرایط کدامیک از ائمه اطهار(ع) است. باید جلوی این هرج و مرج تاریخی را گرفت که هر کسی بخواهد مطابق با میل خودش، شرایط را شبیهسازی کند. یافتن الگوی متناسب با شرایط کنونی به عهده کسانی است که با معارف دینی و تاریخ اسلام آشنایی عمیق دارند و به معنای واقعی کلمه کار فقیه است.
امروز به لطف خدا، فقیهی تاریخشناس رهبری جامعه ما را بر عهده دارد که به روشنی مسیر را روشن کرده و بارها به ما فرموده که شرایط کنونی جامعه ما شرایطی مانند شرایط زمان امام حسن مجتبی(ع) نیست. نمونه آن را ما در این روزها دیدیم. در تشیع جنازه شهید سلیمانی شما میبینید که اهواز چه افتخار بزرگی آفرید، مشهد چه کار بزرگی کردند و مردم تهران نیز مظهر اعجاز الهی را به نمایش درآوردند. در کرمان نیز به همین صورت بود و این اعجاز تکرار شد.
همه اینها نشان میدهد که مردم ما، مردمی مانند یاران امام حسین(ع)هستند. ما شرایطمان شرایط حسینی است و تاکنون هم پیش رفتهایم و آنچه که از حوادث تلخ میبینیم نیز نشانه استیصال دشمن است. ما مثل مالک هستیم که الحمدلله به در دروازه دشمن رسیدهایم و نزدیک است که دشمن، شکست نهایی خودش را تجربه کند و ما الان به مقاومت بیش از همیشه نیازمندیم.
ایکنا؛ در روایتی از امام کاظم(ع) داریم که فرمودند وقتی به سجده شکر میروید خدا را به خون مظلوم سه بار سوگند بدهید. از طرفی آیتالله جوادیآملی نیز در یک سخنرانی میگفتند که آب میتواند نجاست مانند بول را پاک کند اما استعمار و استحمار و استثمار را خون پاک میکند. چطور است که خون چنین کارکردی میتواند پیدا کند؟
این حرف کاملا درستی است که به آن اشاره کردید و من اضافه کنم که این خون، خون شهید است و خاصیتی که خداوند متعال در شهادت قرار داده، شورآفرینی و تحرک است. مرگ ممکن است که رکودآفرین و کسالتآفرین باشد و انسان را دچار سرگردمی کند. منتها شهادت هیچگاه رکودآفرین نبوده است بلکه شهادت موتور محرکه تاریخ بوده است.
امام حسین(ع) شهید میشوند، ولی از آن زمان تاکنون همیشه شهادت امام حسین(ع) موتور محرکه استقامت مردم بوده است. هرگاه مردم در هر جایی و در هر زمانی خواستند که بر حرف حقی که میزدند ایستادگی، کافی بود که نام و یاد امام حسین(ع) برده شود و همین باعث میشد که مقاومتشان افزونتر شود.
الان نیز همین طور است و من میخواهم عرض کنم که این اتفاقی که رخ داد و این خونی که مظلومانه از آقای سلیمانی بر زمین ریخته شد، نهتنها هیچ تزلزلی در ادامه راه به وجود نمیآورد بلکه باعث شد که نطفه زوال استکبار سریعتر فرا برسد و زودتر ما به اهداف نهاییمان برسیم. من فکر میکنم آیندگان وقتی نام آمریکا را خواهند شنید، آن را به دو بخش قبل از شهادت سلیمانی و بعد از شهادت سلیمانی تقسیم خواهند کرد. آمریکایی که دیگر از بین رفته و مانند شوروی سابق جز افسانهای در تاریخ از آن باقی نخواهد ماند.
یعنی در آینده باید تاریخ مقاومت را پیشاسلیمانی و پساسلیمانی بخوانیم. ایشان چهره ماندگار و الهامبخش برای همه تاریخ ما شدند و من فکر میکنم خداوند متعال گام دوم انقلاب را با خون ایشان تضمین کرد، کما اینکه گام اول انقلاب با خون امثال شهید مطهری و امثال بهشتی تضمین شد، ان شاءالله خون ایشان نیز تضمین کننده حرکت همه ما و ملت ما در مسیر مستقیم گام دوم انقلاب باشد.
ایکنا؛ پس میتوانیم خون ایشان را در ساختن تمدن نوین اسلامی مهم و نقشآفرین تلقی کنیم.
حتماً همین طور است. من فکر میکنم شهید قاسم سلیمانی چهره ماندگار و الهامبخش تاریخ ایران و همه سرزمینهای اسلامی خواهد شد و همه مستضعفان جهان از نام و یاد او الهام خواهند گرفت و ان شاءالله این شهادت باعث خواهد شد که سربازان زیادی برای این سردار بزرگ کشور ما تربیت شوند.
انتهای پیام