یلدا نامی


یلدا نامی

زیر سایه های جامانده از تابستان زیر آستین خیس پاییز بین انگشت های درخت چشم دوخته به گونه ی ابر کاسه کاسه می رود در چشم; قطره قطره برگ.. دانه دانه برف شانه شانه حرف زیر کِنایه های نیشدارشاعر:غلامرضا سبزواری


زیر سایه های جامانده از تابستان
زیر آستین خیس پاییز
بین انگشت های درخت
چشم دوخته به گونه ی ابر
کاسه کاسه می رود در چشم;
قطره قطره برگ..
دانه دانه برف
شانه شانه حرف
زیر کِنایه های نیشدار خورشید
زیر پوست ِ پوسیدهِ زمین
بین سکوت معنا دار کلاغ و سنگ;
زوزه ای بادانگیز با قصد قبلی ، در کمال دلسردی مرگ زودرسِ پاییز فلک زده را از سرمایی نامیرا خواستار است
بیا ای یلدای بی پروای بلندبالا
عروس سیاهپوش شبهای تنها بیا
بیا به این فصل از خدا بی خبرِ چشم دریده ی بی ثمر بگو
بگو ; اگر زود آمدی، زود بگومگوی رنگها را خاتمه بده و قبل از اینکه نور به سرفه بیفتد و کارمان به دقیقه ی آخر ماه بیفتد پاییز را روی پاهای برگی ات بخوابان و آرام در گوشش بلند زمزمه کن که در پس این آرامش غصبی، در پیش آن بارش وحشی
خوابی سپید و مرگین، آسایش چشم های نم زده ی سال را منتظر است
از یلدا پنهان نیست
از زمستان هم چه پنهان ;
ما در کمال وقاحت در حسّاس ترین بُرهِه ی ماه همیشه به آخرین دقایق نرفته پشت کرده ایم در حالیکه یلدانامی بدون هیچ چشمداشتی سقف خانه اش را شخصا" جلو جلو به برف های نَباریده تعارف کرده است ..

از ما نشنیده بگیر
یعنی میشود
یلدا باشد و آذر و رنگ
تو نباشی دلبرِ دلِ تنگ؟

۱۳۹۸/۹/۲۴

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نهادینه سازی ارزش آفرینی برای مشتری در فرهنگ تولید