دیوانه ایم و مست وخندان در ره میخانه ایم
عاشق دلداده ایم و شمع را پروانه ایم
بی هراس از محتسب هستیم و رند
یک دلیم وبی غم واهل می و پیمانه ایم
سرخوشیم وهرقضارا کو نصیب ما شود
خوش بخوانیمش که ما درسرخوشی فرزانه ایم
می رود دنیا به آخِر لاجرم همراه او
می رویم ومدتی مهمان در این کاشانه ایم
تاب وجان بر دیدن ساقی ز دستم می رود
منتظر بر دیدن آن حالت مستانه ایم
غم به یک دم را در این دنیا بهایی هیچ نیست
این جهان افسانه است وما در این افسانه ایم
چون غلامی باش خندان لحظه ای غافل مشو
ما غلام سرخوشی و خصلت شاهانه ایم
عاشق دلداده ایم و شمع را پروانه ایم
بی هراس از محتسب هستیم و رند
یک دلیم وبی غم واهل می و پیمانه ایم
سرخوشیم وهرقضارا کو نصیب ما شود
خوش بخوانیمش که ما درسرخوشی فرزانه ایم
می رود دنیا به آخِر لاجرم همراه او
می رویم ومدتی مهمان در این کاشانه ایم
تاب وجان بر دیدن ساقی ز دستم می رود
منتظر بر دیدن آن حالت مستانه ایم
غم به یک دم را در این دنیا بهایی هیچ نیست
این جهان افسانه است وما در این افسانه ایم
چون غلامی باش خندان لحظه ای غافل مشو
ما غلام سرخوشی و خصلت شاهانه ایم