سایه های وحشی


سایه های وحشی

بر تن امواج می کوبم بازوان قوی و پر دردم در دل تاریکی شب اینجا با ستاره می جنگم دست در خلوتم بردند خطی از نور پیدا شد سایه های وحشی این امواج بر تن سرد من هویدا شد دست و پای فکر میشاعر:عصمت اروجی

بر تن امواج می کوبم
بازوان قوی و پر دردم
در دل تاریکی شب اینجا
با ستاره می جنگم

دست در خلوتم بردند
خطی از نور پیدا شد
سایه های وحشی این امواج
بر تن سرد من هویدا شد

دست و پای فکر می بندند
شکلهای درهم این پندار
جرعه جرعه می ریزند
مرگ را به کام این دلدار


در میان مرگ و این امواج
نوری از چشمه می تابد
بر تن ساحل خسته خواب آلود
برقی از صاعقه می بارد


صخره های پر هوس ساحل
چشم در مرگ ماهیان دارند
ماهیان ساده بیچاره
هر دم التهابشان دارند


بازی و رقص نور در آنجا
چون فریب دلچسبی است
مرگ پنهان شده در ساحل
لحظه های پر رنجی است


مرغ مهتاب هم می خواند
نغمه های شور انگیز
ساحل و مرغ و ماهی و دریا
می سرایند قصه های وهم انگیز


بر تن امواج می کوبم
بازوان قوی و پر دردم
می روم به سمت آن ساحل
تا که با رنج خود بپیوندم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بایدن: ایران به‌دنبال محو اسرائیل است