ما،فقط از سهم عشقت،رنج و حسرت میخوریم
از قضا اینجا فقط ما چوب قسمت میخوریم
روز ها و سال ها با درد دوری شد گذر
حسرت دیدار دلبر تا قیامت میخوریم
شاد هستی،خرّم و بی درد و رنج اما بدان
مدتی هست از فراقت،سخت محنت میخوریم
عاشقی کردن برایت تخته خوابی بیش نیست
ما ز عشقت دلربا،هر روز و شب لت میخوریم
دل محبت کرد و عاشق شد ولی اکنون چرا
از محبت ، تیر غم ساعت به ساعت میخوریم؟
لحظه ای هرگز نشد از یاد تو بیرون روم
درد های روزگار از این محبت میخوریم
شاعری رسوا تر از دیوانه میگوید بیا
در نبودت روز و شب اینجا ملامت میخوریم
صابر ستوده
از قضا اینجا فقط ما چوب قسمت میخوریم
روز ها و سال ها با درد دوری شد گذر
حسرت دیدار دلبر تا قیامت میخوریم
شاد هستی،خرّم و بی درد و رنج اما بدان
مدتی هست از فراقت،سخت محنت میخوریم
عاشقی کردن برایت تخته خوابی بیش نیست
ما ز عشقت دلربا،هر روز و شب لت میخوریم
دل محبت کرد و عاشق شد ولی اکنون چرا
از محبت ، تیر غم ساعت به ساعت میخوریم؟
لحظه ای هرگز نشد از یاد تو بیرون روم
درد های روزگار از این محبت میخوریم
شاعری رسوا تر از دیوانه میگوید بیا
در نبودت روز و شب اینجا ملامت میخوریم
صابر ستوده