بید مجنون
1- یک شبی در باد میرقصید بید
از همه دردی بریده ناامید
.
برگ برگِ خویش بر سودا نهاد
همچو زلفی کان رها شد پیش باد
.
باد با او گفت :"ای نازک بدن"
"از چه رو ، ره ساز کردی پیشِ من؟!"
.
گفت او : "بیدی بُدَم مجنونِ مهر
مست و بد مست از نگاهِ ماه چهر"
.
5 - "در کنارم آبگیری خفته بود
ماه شبها در میانش در غنود
.
چشم من دل داد بر چشمان او
چشم او افسوس نامد روبه رو
.
چند گاهی گشت تا مجنون شدم
دل بر او بستم ز خود بیرون شدم
.
ناگهان روز آمد و دریاچه مُرد
تشنه خورشید آب را لاجرعه خورد
.
وز پیِ ره رفت تا باریک شد
چشم من گرییست تا تاریک شد
.
10- شب دگر ماهی ندیدم پیش خویش
دل کجا رفتی؟ دلِ دلخسته ریش!"
.
باد غرید از سخن های درخت
گفت : "ای بی چاره دل! برگشته بخت!
.
عشقِ تو بربسته بر ناکامی است
آنکه زین ره رفت ، هم اینجا شکست!
.
هان که در عشق آمدی نابود باش!
در فنا در جست و جویِ (بود) باش!"
.
باد این گفت و در آغوشش کشید
وز درون خاک آرامش بچید .
1- یک شبی در باد میرقصید بید
از همه دردی بریده ناامید
.
برگ برگِ خویش بر سودا نهاد
همچو زلفی کان رها شد پیش باد
.
باد با او گفت :"ای نازک بدن"
"از چه رو ، ره ساز کردی پیشِ من؟!"
.
گفت او : "بیدی بُدَم مجنونِ مهر
مست و بد مست از نگاهِ ماه چهر"
.
5 - "در کنارم آبگیری خفته بود
ماه شبها در میانش در غنود
.
چشم من دل داد بر چشمان او
چشم او افسوس نامد روبه رو
.
چند گاهی گشت تا مجنون شدم
دل بر او بستم ز خود بیرون شدم
.
ناگهان روز آمد و دریاچه مُرد
تشنه خورشید آب را لاجرعه خورد
.
وز پیِ ره رفت تا باریک شد
چشم من گرییست تا تاریک شد
.
10- شب دگر ماهی ندیدم پیش خویش
دل کجا رفتی؟ دلِ دلخسته ریش!"
.
باد غرید از سخن های درخت
گفت : "ای بی چاره دل! برگشته بخت!
.
عشقِ تو بربسته بر ناکامی است
آنکه زین ره رفت ، هم اینجا شکست!
.
هان که در عشق آمدی نابود باش!
در فنا در جست و جویِ (بود) باش!"
.
باد این گفت و در آغوشش کشید
وز درون خاک آرامش بچید .