الف ب


الف ب

چهل برگ خاطراتم پُر از حرف و الفبا الف آزاد می کرد سکوت و رنج مردم نگو می کند چاهی برای چاله ی دون بِ حلقوم جوانان شراب ناب می داد که مستی رنگ خون بود نگو آزار می داد شعار مرگ کفار بدستشاعر:اصغر محمودی

چهل برگ خاطراتم
پُر از حرف و الفبا
الف آزاد می کرد
سکوت و رنج مردم
نگو می کند چاهی
برای چاله ی دون
بِ حلقوم جوانان شراب ناب می داد
که مستی رنگ خون بود
نگو آزار می داد
شعار مرگ کفار
بدست مرد و زن داد
نگو افسار ما بود
به دست صاحب افتاد
سخن از گرگ و گله بگفتو ما نوشتیم
نفهمیدیم چگونه خران گله گشتیم
به حکم خود فرستاد
شراب از خاک بیرون
نگو فریاد می زد
همه تریاک و افیون
کنون
دشمن زیاد است
شده تکلیف هر شب
نگو این نیز قصه است
برای خواب غفلت

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | دلخوری و ناراحتی شدید رابعه اسکویی از مازیار لرستانی؛ مجری برنامه متعجب شد