صنوبرها


صنوبرها

صنوبرها بر بال صنوبرها ، من به سفرها رفتم کوله‌بارم، پُره نیلوفر آبی رفتم به قعر تاریخ ، کوه‌هایی دیدم که مزین بودند ، از هنر اجدادم . و دیدم که چگونه ، پای درد دل یک دوست ، اگر همدمشاعر:محبوبه کیوان نیا

صنوبرها

بر بال صنوبرها ،
من به سفرها رفتم
کوله‌بارم، پُره نیلوفر آبی
رفتم به قعر تاریخ ،
کوه‌هایی دیدم که مزین بودند ،
از هنر اجدادم
.
و دیدم که چگونه ،
پای درد دل یک دوست ،
اگر همدم خوبی باشم ،
یک نهال سبز ، سر برون می‌آرد
.
و چگونه آب ممتد حیات ،
می‌جوشد، از چشمه ی پاک روان
و دیدم بارانِ طراوت را ،
پای جوی ،
روی برگهای طُرد ِ پونه
.
در ردایی که به اندازه‌ی یک دنیا بود
با عرفان،
به رصدخانه‌ی عالم رفتم
همچو سهراب،
ایمان آوردم،
به قانون ریاضیات
به چهار فصل طبیعت
.
محو شدم ،
در زمرد گونه‌ی رستاخیز،
در باله‌ی سحرانگیز بهار
گوش سپردم ، به تَنبورِ خیال
چشم گشودم ، بر رنگ
بر قوس و قزح
.
وقت تنهایی نشستم، با قلم مو،
لب ِحوض کاشی
ماهی رنگ پریده در آن ،
قرمز شد
شادمان شد
گمُ گشت ، در سایه‌ی ماه
.
من به ملاقات ادیان رفتم
عیسی ، موسی ، بودا ،
و محمد،
یک سخن بود در لُبِ کلام ،
انسان باشیم ...
انسان باشیم ...
و در آنجا دیدم ،
می‌چکد جوهر امضای خدا ،
زیر پیام





محبوبه_شب

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


استایل فوق العاده خاص پریناز ایزدیار برای عید+ عکس