امروزم گذشت با غم, حال با غم فردا چه کنم
خاطرت شده عادت, حال با دل تنها چه کنم
نشینم در کنج عزلت تا نبینم روی او....
گرچه دیدن ندارد اثری حالا..., اما چه کنم...
در گوشه خیال میکشم نقشی از روی تو را
نگاهم محو تو شد حال با غم دنیا چه کنم
محدود شده و مطرود شده از خویش شدم
مانده ام آخر که خدایا چه کنم.....!؟
ماهی درون برکه ایست حال من...
..انتظار مرداب را.., با غم دریا چه کنم
مترسکم.., که نگاهش غرق پرنده ایست
در حصار و انتظار خویش ماندم تا چه کنم
اعتصاب ریشه ز آب, حال انتظار ساقه ها..
در درون مانده ام با این گل زیبا چه کنم
میان ما اگر بود مهری ببخش تو ای یارا
که با همه بی مهری عهد و وفا را چه کنم
سوالم شده بود که تو چه آسوده ز من..
..گذری, حال با غم فردا, ای آشنا چه کنم؟
مسعود پروری نژاد (مسیح)
خاطرت شده عادت, حال با دل تنها چه کنم
نشینم در کنج عزلت تا نبینم روی او....
گرچه دیدن ندارد اثری حالا..., اما چه کنم...
در گوشه خیال میکشم نقشی از روی تو را
نگاهم محو تو شد حال با غم دنیا چه کنم
محدود شده و مطرود شده از خویش شدم
مانده ام آخر که خدایا چه کنم.....!؟
ماهی درون برکه ایست حال من...
..انتظار مرداب را.., با غم دریا چه کنم
مترسکم.., که نگاهش غرق پرنده ایست
در حصار و انتظار خویش ماندم تا چه کنم
اعتصاب ریشه ز آب, حال انتظار ساقه ها..
در درون مانده ام با این گل زیبا چه کنم
میان ما اگر بود مهری ببخش تو ای یارا
که با همه بی مهری عهد و وفا را چه کنم
سوالم شده بود که تو چه آسوده ز من..
..گذری, حال با غم فردا, ای آشنا چه کنم؟
مسعود پروری نژاد (مسیح)