مصاحبه با محمدعلی بهمنی
زندگی در جنوب در سال 50 به همت آقای «فریدون مشیری» در بندرعباس، یک چاپخانه زده بودم که برادرم آن را اداره میکرد و من گاه بهگاه به آنجا سر میزدم؛ ولی بعد از انقلاب که فعالیتِ ما در رادیو متوقف شد، به بندر رفتم تا آنجا بمانم که همچنان نیز در همان جا ساکن هستم و در تهران اجازهنشین. ابراهیم منصفی و ناصر عبداللهی «ابراهیم...
زندگی در جنوب در سال 50 به همت آقای «فریدون مشیری» در بندرعباس، یک چاپخانه زده بودم که برادرم آن را اداره میکرد و من گاه بهگاه به آنجا سر میزدم؛ ولی بعد از انقلاب که فعالیتِ ما در رادیو متوقف شد، به بندر رفتم تا آنجا بمانم که همچنان نیز در همان جا ساکن هستم و در تهران اجازهنشین.
ابراهیم منصفی و ناصر عبداللهی «ابراهیم منصفی» که خدایش بیامرزد هم آهنگساز و شاعر خوبی بود و هم خوب میخواند و در بندر شهرت بسیار داشت؛ من هم با او دوستی بسیار داشتم؛ منصفی هیچوقت این فرصت را به دست نیاورد (یا خودش نمیخواست) که در زمانِ زندهبودنش مشهور شود؛ اما وقتی کارهای بومیاش را میشنوید، متوجه میشوید که چقدر کارهای عجیب و غریب انجام داده است. به نظرِ من او یک هنرمند جهانی است. «ناصر عبداللهی» شاگردِ منصفی بود و دستپروردهی او. آقای منصفی یکبار دربارهی صدای ناصر صحبت کرد و گفت او برای این دیار میماند. من هم این صدا را شنیده بودم؛ ناصر از خیلی سالها قبل شروع به خواندن کرده بود و صدای خوبی هم داشت. یک سالی از رادیو تهران به بندر آمده بودند و ناصر هم جزو چند نفری بود که قرار شد بخواند و یک جورهایی از همان جا کشف شد. دوستی من و ناصر خیلی زود اتفاق افتاد؛ من شوق دوستیاش را داشتم و او هم که فهمید من شعر میگویم، به من نزدیک شد و با هم رفتوآمد خانوادگی پیدا کردیم. پشتِ فرودگاهِ بندرعباس، فضایی وجود داشت که دریا گاهی در آن عقبنشینی میکرد و ناصر آنجا تمرین میکرد؛ پس از مدتی قرار شد «دارینوش» آلبومی را با اشعارم منتشر کند که من ناصر را برای خواندنِ آن پیشنهاد دادم و او دیگر با این آلبوم جایگاه خودش را محکم کرد. خدایش بیامرزد. او تا زمان زنده بودنش کارهای باارزشی انجام داد که به نظر من بومیهایش بسیار بهتر است.
بابک بیات «بابک بیات» حالت پژمردگی داشت. او میخواست کارهای خودش را کند نه کارهای سفارشی که در سالهایی این فرصت را نداشت؛ به همین خاطر غمگین شده بود و من او را به جنوب بردم. او در آن زمان در بندرعباس دست به ساز نمی زد؛ اما چیزهایی را زیر لب زمزمه میکرد. یکبار تعریف میکرد هر زمانی که از تهران به شمال میرفتم، دوست داشتم در جنگلها گم شوم. برای این کار هم تمرین میکردم و البته دلشوره داشتم که نکند واقعا گم نشوم. حالا از زمانی که به بندر آمدهام با خودم میگویم چرا نباید عمقِ دریا را ببینم؟ من هم نگران این مساله شده بودم. هر زمانی که میگفت بروم لبِ دریا با او میرفتم و تنهایش نمیکذاشتم. یک بار لبِ ساحل نشسته بودیم و او یک مشت ماسه برداشت و روی دستش پهن کرد و با آن چیزهایی نوشت؛ همان زمان این شعر به ذهنم رسید که: «تکیه بر جنگل پشت سر روبهروی دریا هستم ؛ آنچنانم که نمیدانم در کجای دنیا هستم.» برای اینکه سرش گرم شود، به او گفتم روی این اثر موسیقی بنویس. گفت میخواهم از موسیقی فاصله داشته باشم؛ گفتم من به این حرفها کاری ندارم؛ خودم هم میخواهم دلخوشی پیدا کنم و باید بنویسی. او چیزهایی نوشت که هیچوقت کاملش نکرد. زمانیکه از دنیا رفت، من همان ملودی را به آقای «سریر» دادم که ایشان شنید و کار را نوشت و به نظرم شنیدنی شد و آقای «صادقی» که بعدتر از ایران رفت، خواند. «بابک» بندرعباس بود که خبر دادند یکی از فرزندانش بیمار است و همین باعثِ ماندن او در تهران و نزدیکی دوبارهاش با موسیقی شد و بعد از او من هم به تهران برگشتم.
یغما گلرویی بعد از بازگشتم به تهران با دارینوش کارم را شروع کردم و آشناییام با «یغما گارویی» در همان جا شکل گرفت. متوجه شدم که او جوانی است که ترانه و گاهی شعر میگوید و خوشبختانه ترانههای خوبی از او ماندگار شده است. کارِ او شروعی برای بسیاری از جوانها شد. بعدتر البته اختلافاتی بینِ ما پیش آمد که من به آنها کاری ندارم، به آثاری که او خلق کرده، کار دارم.
کار با خوانندگان پاپ و سنتی من موسیقی ایرانی را بسیار دوست دارم (خیلی بیشتر از موسقی پاپ) و قبل از انقلاب هم با خوانندگانی مثل ایرج و عارف و خوانندگانِ خانمی که در زمینهی موسیقی سنتی فعالیت داشتند، همکاری کرده بودم؛ اما واقعیت این است که کسی که باعث شد موسیقی ایرانی را جدیتر بگیرم «ایرج» بود. حالا که به گذشته نگاه میکنم، گاهی با خودم فکر میکنم چرا موسیقی ایرانی را جدیتر نگرفتهام.
همکاری با «محمدرضا شجریان» قرار بود استاد شجریان آلبومی از آثار من را اجرا کند که متاسفانه بیمار شدند و «همایون» آن را اجرا کرد. شرکتی برای این اثر سرمایهگذاری کرده بود و میخواست آن را منتشر کند؛ اما همایون اصرار دارد که شرکتِ خودشان (دلآواز) آن را منتشر کند و همین باعثِ بلاتکلیفی اثر شده است؛ البته آن شرکت حاضر شده بود که نامش در کنار شرکت آقای شجریان قرار گیرد که همایون نپذیرفت و همچنان کار به بازار نیامده است. من این کار را به استاد هدیه دادهام و امیدوارم تا دیر نشده و سایهشان از سر ما کوتاه، منتشر شود.
شورای شعر و ترانه من کار با شورا را از پیش از انقلاب شروع کردهام و مهمترین دلیلِ آن این بوده است که برایم حالتی آموزشی داشته است؛ از آن طرف فکر میکردم حضورم در این شورا میتواند شرایط را برخی دوستان را که قدرتِ سرودنِ ترانهی خوب را دارند، فراهم آورد یا خودم ترانههای بهتری بسازم؛ اما حالا به شکل عملی همهی آن چیزی که ما دوست داشتیم و میخواستیم در ترانه تاثیرگذار باشیم از بین رفته است، برای مثال الان برخی ترانهها توسط شورا رد میشود؛ اما بعد خوانده میشود. من از حرفهای تندی که برخی دوستان که ترانههایشان رد میشود، بیان میکنند، نااحت نمیشوم، فقط دلم برای آن شخص میسوزد که چرا متوجهی این نکته نیست که ترانه خوب ماندگار میشود؛ اما ترانهی بد فقط چند ماه می ماند؟ البته آنها هم دلیلِ خودشان را دارند و میگویند با همین ترانهها هم میتوانیم روحمان را ارضا کنیم.
سوالات مخاطبان
دربارهی ترانهی «خرچنگهای مردابی» بخشی از این ترانه را «حبیب» اشتباه خوانده است که زمانی که به ایران آمد به او گفتم میتوانی حالا درستِ آن را بخوانی. گفت آن زمان من یادم رفلته بود که شعر را با خودم به خارج از کشور ببرم و یکی از دوستان اشتباه نوشته بود و من همان را خواندم و حالا که همه آن را به همان صورت شنیده و به یاد دارند؛ درست خواندنش چه فایدهای دارد؟
ابراهیمِ «محسن چاوشی» این اثر پشت پردهی خاصی نداشت. اول باید توضیح دهم که من خودم انرژی چاوشی را دوست دارم؛ او مدتها قبل یک کاری را شامل سیزده یا چهارده قطعه فرستاده بود که در بخشی از آن مثالی گذاشته بود که قبیح بود و ما همان زمان به او گفتیم این بخش را حذف کن که نکرد (در نهایت به خاطر حراست این کار را انجام داد) بعد از مدتها نمیدانم شرکت یا خودش رندی کردند و گفتند ده ماه است که کار داده شده و جوابی نگرفته است؛ در حالی که ما همان وقت جوابمان را داده بودیم. به او نمیآمد که خودش را به این شکل مطرح کند.
شادمهر عقیلی او جوانِ بااستعدادی بود و توانست خودش را درخشان نشان دهد. خاصه آن زمان که در ایران بود، با کارهایی که اجرا کرد؛ توانست حرفهایی زیادی برای گفتن داشته باشد و من هم با وجودِ اینکه هنوز با او بسیار دوست هستم و دوستش دارم؛ اما فکر میکنم از وقتی از ایران رفت، قطعاتش از لحاظ مفاهیم بسیار ضعیف شد. «شامهر» اگر ایران میماند کارهای بسیار بهتری از او میدیدیم.
علیرضا قربانی قربانی از لحاظ شخصیت در میان خوانندگان بیهمتاست. او شخصیت والایی دارد. برخورد با مردم، برخورد با کلمات و زندگی را میداند و صدایش هم در جاهایی بسیار خوب است و در جاهایی هم میتواند بهتر باشد. کاری از ما در زمستان پخش میشود که نگاهِ در آن ترانه را من از این انسان وام گرفتهام. فکر کردم این واژگان که در این کار وجود دارد، چقدر به او میآید.
شاملو خدا بیامرزدش. من چه کاره هستم که دربارهی او صحبت کنم؟ او خدمت خود به پیدایش درونی شعر آزاد (ریشهی اصلی شعر آزاد که به آن شعر میگویم منثور) را کرده است.
ترانهسرایان جوان در این حوزه ترانهسرایان خوبی داریم که گاه به خاطر موانعِ موجود کارهایشان را منتشر نمیکنند و برخی دیگر نیز حاضر نیستند تا ترانههای خود را به صورت تک ترک منتشر کنند. من اعتقاد دارم که شعرهای اجتماعی بسیار باارزش هستند و باید اجرا شوند. مجوزهای آنان نیز توسط شورا داده میشود و گاه نیز اصلاحاتی به آنان وارد میشود؛ اما من همچنان فکر میکنم که بیانِ عریانِ مسایل شاعرانه نیست.
جشن موسیقی ما اینکه در چنین شرایطی جشن موسیقی ما برگزار میشود، قابلِ تقدیر است و باید از برگزار کنندگانِ آن تشکر کرد؛ اما بهتر است دو جشنِ متفاوت برای اهالی موسیقی پاپ و همچنین موسیقیدانانِ سنتی گرفته شود. این خوب نیست در کنار بزرگانی که کارشان ارزشِ جهانی دارد، نامهایی قرار گیرد که چندان برازنده نیست.
اثری از:
سایت موسیقی ما
کاور ویدیو:
تهیه کننده:
پایگاه خبری - تحلیلی «موسیقی ما»
تدوین:
بهار احمدی
آدرس فایل 480:
http://dl.musicema.com/video/Mohammadali%20Bahmani/Interview/Mohammadali%20Ba...
آدرس فایل 720:
http://dl.musicema.com/video/Mohammadali%20Bahmani/Interview/Mohammadali%20Ba...
آدرس فایل 1080:
http://dl.musicema.com/video/Mohammadali%20Bahmani/Interview/Mohammadali%20Ba...