تجاوز به دختر 17 ساله توسط مرد 54 ساله
مرد متاهل پس از 28 سال زندگی مشترک و دور از چشمان همسر و فرزندانش، با دختر دانش آموزی رابطه برقرار کرد.
هیچ گاه فکر نمیکردم همسرم بعد از ۲۸ سال زندگی صادقانه، این گونه به من خیانت کند. قصد ندارم از او طلاق بگیرم، اما دیگر هرگز زیر یک سقف با او زندگی نخواهم کرد چرا که او با سوء استفاده از موقعیت شغلی ومالی خودش با دختر نوجوانی در ارتباط بوده است.
زن ۴۸ سالهای به نام مهناز که تحصیلات عالیه دارد در حالی که بیان میکرد قصد داشتم بعد از بازنشستگی سفرهای خارجی را با همسرم تجربه کنم، اما ماجرای خیانت او روح و روانم را به هم ریخت.
زن جوان در تشریح ماجرای تلخ زندگی اش گفت: ۲۰ ساله بودم که با «رضا» ازدواج کردم، اما در طول ۲۸ سال زندگی مشترک گویی در خواب غفلت بودم و همه تلاشم را برای یک زندگی خوب و آیندهای بهتر به کار میگرفتم.
همسرم سمتی در یکی از مراکز آموزشی داشت و من هم هر ماه حقوقم را دو دستی به او تقدیم میکردم تا با کمک یکدیگر آشیانه خود را بسازیم و فرزندان خوبی تربیت کنیم با وجود این نمیدانم در کجای این زندگی مشترک اشتباه کردم که همسرم راه را به خطا رفت و با این جرم سنگین درحالی روبه رو شد که آبرو و اعتبار ما نیز در معرض خطر قرار گرفت.
آرزوهای زیادی داشتم چرا که بعد از سالها زحمتکشی در آستانه بازنشستگی قرار گرفته بودم و میخواستم در کنار او از دوران بازنشستگی ام لذت ببرم و سفرهای خارجی را تجربه کنم.
وقتی همکارانم گاهی از همسرانشان غیبت میکردند و از زشتیهای زندگی سخن میگفتند آنها را نصیحت میکردم و تذکر میدادم که نباید به همسرشان «بدبین» باشند چرا که «سوء ظن» آفت زندگی است اگرچه هنوز هم به این حرف اعتقاد دارم، ولی حالا میفهمم که بیتفاوتی و بی خیال بودن درباره هر نوع رفتار خارج از عرف نیز درست نیست و نباید هر رفتار هنجارشکنانهای را با کلمه اعتماد سرپوش گذاشت.
این زن میان سال با بیان این که طوری غافلگیر شده ام که هنوز در شوک به سر میبرم، ادامه داد: از چند سال قبل همسرم مدام با تلفن همراه هوشمندش مشغول بود، ولی من اهمیتی به این موضوع نمیدادم و فکر میکردم مانند بقیه افراد در شبکههای مجازی و اجتماعی سیر میکند تا این که مدتی قبل به طور ناگهانی از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت.
من که نگران بودم بعد از چند ساعت با بیمارستانها وحتی آشنایانمان در شهرستان تماس گرفتم، ولی خبری از او نیافتم به ناچار برای گزارش گم شدن همسرم به کلانتری رفتم که آنها مرا به آگاهی هدایت کردند وقتی وارد پلیس آگاهی شدم گویی دنیا دور سرم خراب شد؛ همسر ۵۴ ساله ام را به اتهام اغفال یک دختر دانش آموز دستگیر کرده بودند.
آن جا بود که فهمیدم براساس برخی شواهد موجود همسرم به خاطر موقعیت شغلی که در یکی از مراکز آموزشی داشت از حدود چهار سال قبل با دختری نوجوان آشنا شده است و ....
اما موضوعی که بیشتر رنجم میداد این بود که فهمیدم وقتی آن دختر در سن ۱۷ سالگی و هنگامی که خواستگاری برای ازدواج داشت با تهدید همسرم روبه رو شده است. حالا هم ..
زن ۴۸ سالهای به نام مهناز که تحصیلات عالیه دارد در حالی که بیان میکرد قصد داشتم بعد از بازنشستگی سفرهای خارجی را با همسرم تجربه کنم، اما ماجرای خیانت او روح و روانم را به هم ریخت.
زن جوان در تشریح ماجرای تلخ زندگی اش گفت: ۲۰ ساله بودم که با «رضا» ازدواج کردم، اما در طول ۲۸ سال زندگی مشترک گویی در خواب غفلت بودم و همه تلاشم را برای یک زندگی خوب و آیندهای بهتر به کار میگرفتم.
همسرم سمتی در یکی از مراکز آموزشی داشت و من هم هر ماه حقوقم را دو دستی به او تقدیم میکردم تا با کمک یکدیگر آشیانه خود را بسازیم و فرزندان خوبی تربیت کنیم با وجود این نمیدانم در کجای این زندگی مشترک اشتباه کردم که همسرم راه را به خطا رفت و با این جرم سنگین درحالی روبه رو شد که آبرو و اعتبار ما نیز در معرض خطر قرار گرفت.
آرزوهای زیادی داشتم چرا که بعد از سالها زحمتکشی در آستانه بازنشستگی قرار گرفته بودم و میخواستم در کنار او از دوران بازنشستگی ام لذت ببرم و سفرهای خارجی را تجربه کنم.
وقتی همکارانم گاهی از همسرانشان غیبت میکردند و از زشتیهای زندگی سخن میگفتند آنها را نصیحت میکردم و تذکر میدادم که نباید به همسرشان «بدبین» باشند چرا که «سوء ظن» آفت زندگی است اگرچه هنوز هم به این حرف اعتقاد دارم، ولی حالا میفهمم که بیتفاوتی و بی خیال بودن درباره هر نوع رفتار خارج از عرف نیز درست نیست و نباید هر رفتار هنجارشکنانهای را با کلمه اعتماد سرپوش گذاشت.
این زن میان سال با بیان این که طوری غافلگیر شده ام که هنوز در شوک به سر میبرم، ادامه داد: از چند سال قبل همسرم مدام با تلفن همراه هوشمندش مشغول بود، ولی من اهمیتی به این موضوع نمیدادم و فکر میکردم مانند بقیه افراد در شبکههای مجازی و اجتماعی سیر میکند تا این که مدتی قبل به طور ناگهانی از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت.
من که نگران بودم بعد از چند ساعت با بیمارستانها وحتی آشنایانمان در شهرستان تماس گرفتم، ولی خبری از او نیافتم به ناچار برای گزارش گم شدن همسرم به کلانتری رفتم که آنها مرا به آگاهی هدایت کردند وقتی وارد پلیس آگاهی شدم گویی دنیا دور سرم خراب شد؛ همسر ۵۴ ساله ام را به اتهام اغفال یک دختر دانش آموز دستگیر کرده بودند.
آن جا بود که فهمیدم براساس برخی شواهد موجود همسرم به خاطر موقعیت شغلی که در یکی از مراکز آموزشی داشت از حدود چهار سال قبل با دختری نوجوان آشنا شده است و ....
اما موضوعی که بیشتر رنجم میداد این بود که فهمیدم وقتی آن دختر در سن ۱۷ سالگی و هنگامی که خواستگاری برای ازدواج داشت با تهدید همسرم روبه رو شده است. حالا هم ..