سایه ی زخمی گذر شدم
گناهکار خواستن
به گفتگو آیینه شدم
در تاریکیِ روشن
به راه بی پایان،بارانی شدم
با چتر اورنگ جان
از آغازِ پایان دگرگونی شدم
خودِ یاخته مهرآگین؛
دل و دلدادگی که خفته ی هنگام من که نیست!
خونی
در مژگان آیینه ی نیزار
بوسه ی تیراژه کنکاش لب است.
جانی
در تردستی خواهش وار
توشه ی زادروز گوارایی که است؟
پولی
در ترازنامه بی آمار
شمارش پشیزخانه،گدامنش چه است؟؛
اندیشه درسنجش مستی به راز فریاد من که نیست!
13 آذر 1398- کرج- سروده : بابک رضایی آسیابر
گناهکار خواستن
به گفتگو آیینه شدم
در تاریکیِ روشن
به راه بی پایان،بارانی شدم
با چتر اورنگ جان
از آغازِ پایان دگرگونی شدم
خودِ یاخته مهرآگین؛
دل و دلدادگی که خفته ی هنگام من که نیست!
خونی
در مژگان آیینه ی نیزار
بوسه ی تیراژه کنکاش لب است.
جانی
در تردستی خواهش وار
توشه ی زادروز گوارایی که است؟
پولی
در ترازنامه بی آمار
شمارش پشیزخانه،گدامنش چه است؟؛
اندیشه درسنجش مستی به راز فریاد من که نیست!
13 آذر 1398- کرج- سروده : بابک رضایی آسیابر