شروع میکنم این شعر را به نیّت تو
دوباره قصه ی عشق و دوباره حسرت تو
چقدر فاصله دارند از نهایت هم
دل گرفته ی من با خیال راحت تو
بهارِ باغ جوانی اسیر زردی شد
به محض اینکه در آمد خزانِ آفت تو
قفس شکسته و راه پریدنم باز است
شکسته بالِ امیدم به لطفِ زحمت تو
قسم به خنده ی نازت که بد زمین خوردم
کجا توان تحمل کجا مصیبت تو؟
همیشه آیه ی "امّن الیجیب" میخوانم
برای مُردن خود یا که استجابت تو
در انجماد نبودت ببین که یخ زده ام
کجاست گرمی آغوش پر لطافت تو
کجای زندگی ام را نشانه میگیری؟
فدای تیر غمت من، فدای دقّت تو
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فَعَلن
غزل شکسته و خسته رسیده خدمت تو
دوباره یاد تو آمد،دوباره حال خراب
تمام می کنم این شعر را به نیّت تو
دوباره قصه ی عشق و دوباره حسرت تو
چقدر فاصله دارند از نهایت هم
دل گرفته ی من با خیال راحت تو
بهارِ باغ جوانی اسیر زردی شد
به محض اینکه در آمد خزانِ آفت تو
قفس شکسته و راه پریدنم باز است
شکسته بالِ امیدم به لطفِ زحمت تو
قسم به خنده ی نازت که بد زمین خوردم
کجا توان تحمل کجا مصیبت تو؟
همیشه آیه ی "امّن الیجیب" میخوانم
برای مُردن خود یا که استجابت تو
در انجماد نبودت ببین که یخ زده ام
کجاست گرمی آغوش پر لطافت تو
کجای زندگی ام را نشانه میگیری؟
فدای تیر غمت من، فدای دقّت تو
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فَعَلن
غزل شکسته و خسته رسیده خدمت تو
دوباره یاد تو آمد،دوباره حال خراب
تمام می کنم این شعر را به نیّت تو