آینه ی جان


آینه ی جان

من با حضور سبز تو اکنون بهاری ام چون چشمه ای زلال و خروشان و جاری ام تا در کنار پرتو مهرت نشسته ام رخت سفر بسته همه سوگواری ام بوی وصال یار مرا می دهد امید مملوک آن جنابم و محتاج یاری امشاعر:سید محمود سید موسوی

من با حضور سبز تو اکنون بهاری ام
چون چشمه ای زلال و خروشان و جاری ام

تا در کنار پرتو مهرت نشسته ام
رخت سفر بسته همه سوگواری ام

بوی وصال یار مرا می دهد امید
مملوک آن جنابم و محتاج یاری ام

جانم به لب رسید و نیامد زمان وصل
عمر تباه گشت و در این بی قراری ام

مهدی (عج) بیا که دامن ناپاک روزگار
بنموده تنگ عرصه ی امید واری ام

با تو به شوق وصل تو از غم بریده ام
تنها ، میان ماتم و غم می گذاری ام

عکس تو را بر آینه ی جان سپرده ام
تا جان نداده ام ، ندهم یادگاری ام .

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی