یادم آمد گفته بودی دردلم جای تو نیست
درمن اما زندگی جز عشق والای تو نیست
جای من هر جا که باشد در دل تنگم تویی
نازنین حتی خدا هم دردلم جای تو نیست
آتشی در سینه دارم از حرارت های عشق
شعلة سوزنده اش مغلوب حاشای تو نیست
گر چه مغضوبت شدم اما به چشمانت قسم
هیچ نقشی در نگاهم روی زیبای تو نیست
گر مرا از خود برانی یا بخوانی سوی خویش
عشق در من تا ابد محتاج فتوای تو نیست
درمن اما زندگی جز عشق والای تو نیست
جای من هر جا که باشد در دل تنگم تویی
نازنین حتی خدا هم دردلم جای تو نیست
آتشی در سینه دارم از حرارت های عشق
شعلة سوزنده اش مغلوب حاشای تو نیست
گر چه مغضوبت شدم اما به چشمانت قسم
هیچ نقشی در نگاهم روی زیبای تو نیست
گر مرا از خود برانی یا بخوانی سوی خویش
عشق در من تا ابد محتاج فتوای تو نیست