درد بی اندازه


درد بی اندازه

هر شب شکر می ریختم امشب ولی سم بی وقفه دارم قهوه ام را میزنم هم حل شد هلاهل ، حل نشد درد تو اما درد تو را باید صدا زد درد اعظم از کاخ رویاهای من ویرانه مانده پهلو زده ویرانی ام بر ارگ در بم منشاعر:فاطمه اتحاد

هر شب شکر می ریختم امشب ولی سم
بی وقفه دارم قهوه ام را میزنم هم

حل شد هلاهل ، حل نشد درد تو اما
درد تو را باید صدا زد درد اعظم

از کاخ رویاهای من ویرانه مانده
پهلو زده ویرانی ام بر ارگ در بم

من کوه صبری بودم اما گاه یک کوه
با درد بی اندازه ای می پاشد از هم

باید زمین بگذارم این بار گران را
شد شانه هایم زیر این بار گران خم

امشب سپر می افکند آن کس که عمری
پیروز میدان بوده در خطِ مقدم

با فکر تو این قهوه افتاد از دهان باز
باید دوباره قهوه ای دیگر کنم دم


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تغییر جذاب خانم بازیگر فیلم آواز تهران بعد 33 سال / هنوز مجرد !! + بیوگرافی و عکس ها