عاقبتم به سر همی ، قصه ی ناتمام شد
کار دلم به سینه ام ، تمام شد تمام شد
با قدم خیال خود ، تا تو به چشم آمدی
خواب به دیده ام چنین، حرام شد حرام شد
ناله و آه آه من ، مستی گاه گاه من
شراب تلخ خوردنم ، مدام شد مدام شد
عاقبتم به سر همی ، قصه ی ناتمام شد کار دلم به سینه ام ، تمام شد تمام شد با قدم خیال خود ، تا تو به چشم آمدی خواب به دیده ام چنین، حرام شد حرام شد ناله و آه آه من ، مستی گاه گاه من شرابشاعر:مهناز الله وردی میگونی