ای شعر
باران عشق بر کوهساران قلب باریدن گرفت
و آب پاک محبت
بر ژرفای وجود رسوخ کرد
و در لابه لای سنگریزه های ذوق روان شد
و زلال گشت
هزاران سال در سفره های زیرزمینی و پاک عشق صبورانه سر کرد
و در خنکای وجود مقدسش زلال تر شد
و ناگهان حماسه ی چشمه خروشیدن گرفت
و چشمه جاری شد
و هزار تشنه ی هنر را سیراب کرد
و شعر هم از باران مهر
و از سفره های زیرزمینی شوق می جوشد
و چه فریبا شعر جاری می شود
و آه! باز شعر چون چشمه می جوشد . . .
مصطفی ملکی الموتی،از مجموعه از کوچه های خیال تو
باران عشق بر کوهساران قلب باریدن گرفت
و آب پاک محبت
بر ژرفای وجود رسوخ کرد
و در لابه لای سنگریزه های ذوق روان شد
و زلال گشت
هزاران سال در سفره های زیرزمینی و پاک عشق صبورانه سر کرد
و در خنکای وجود مقدسش زلال تر شد
و ناگهان حماسه ی چشمه خروشیدن گرفت
و چشمه جاری شد
و هزار تشنه ی هنر را سیراب کرد
و شعر هم از باران مهر
و از سفره های زیرزمینی شوق می جوشد
و چه فریبا شعر جاری می شود
و آه! باز شعر چون چشمه می جوشد . . .
مصطفی ملکی الموتی،از مجموعه از کوچه های خیال تو